بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به یاد شهید چمران» ثبت شده است


سلام  آقا مصطفی .

هنوز مانده ام که تو چطور انسانی بودی که تمام لذت ها ُامکانات و رفاه را رها کردی و به لبنان رفتی .تو

به لبنان رفتی در حالی که آرزوی اکثر جوانان دانشجو و غیر دانشجوی این آمدن به مکان زندگی

توست.بسیاری از اساتیدمان پژوهش و تحقیق می کنند و در این مجله و آن مجله مقاله می دهند شاید

دل دانشگاههای آنور را بدست آورند و سریعا پاسخ بله پذیرش نیامده را بدهند.آقا مصطفی امدی لبنان

خب.چرا وقتی با یک ساک دستی به ایران آمدی ماندگار شدی ؟ مگر امام به تو چه گفت که قید همه

چیز را زدی و با آن همه تحصیلات و سابقه علمی تبدیل به یک مبارز چریک در کردستان شدی ؟ مگر در

امام چه دیدی که سریعا اطاعت کردی و نه نیاوردی ؟ پس چرا جوانان تحصیل کرده وبا کمالات ما که رتبه

های افتخار امیز فلان رقمی کنکور را دارند ،نمی بینند ؟ شاید چشممان را باید بشوییم و شاید تو

چشمت را نشسته بودی ؟ تو به دنبال چه بودی؟ مگر در کردستان و دهلاویه و مناطق جنگی هم

بورسیه علمی  وکرسی تدریس دانشگاه ارایه می شد که تو رفتی و جانت را فدا کردی ؟

 

                                                                                              این پایان قصه نیست ...


میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۵ تیر ۹۱ ، ۰۹:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر