و سلام به خداوند کریم که هرچه حق می نویسیم از آن اوست .
و اکنون که یک سال از شروع بیداری م.بیدار بیدارها می گذرد پارسال در همچنین روزهایی یه کم نزدیک و دورتر دست به قلم سایبری شدم تا بتوانم اگر حرف حقی بلدم بزنم و شاید گفتم و شنیدید و امیدوارم صحبتم ، اظهار نظرم ، نقدم و یا دلنوشته ام همه در مسیر رضای الهی بوده و باشد و اکنون که یکساله شده ام امید دارم که رفقایی که مارا همراهی کردند و بیدارها رو رصد کردن و تشویق کردن و نقد کردن و حتی تنبیه همچنان ما را یاری و نسبت به اشتباهاتم در یک سال اخیر آگاهم کنند چرا که بنده هم سرشار از خطا هستم وقلمم نیاز به تراشیدن داردمخصوصا در ایام ماه مبارک رمضان و قلم ها را نیز باید شست ، جور دیگر باید دید و از خداوند کریم می خواهم که آنقدر ظرفم را بزرگ بدارد که هرگز و یا حداقل کمتر سر برود تا بتوانم همچنان بنویسم . ممنون از همه شما
افطار با نون و پنیر وکتاب
و دوباره سلام .می خواهم روزه ام را با نان وپنیر وکتابی افطار کنم و کتابی که مدتها از او دور بودم و افطارم چیزهای دیگر بود و این بار دوست دارم روزه کتابخوانی ام را دوباره با کتاب من و کتاب سید علی خامنه ای افطار کنم و آشتی کنم با فرهنگ مطالعه وکتاب وکتاب خوانی و دوباره بخوانم نکات آقا را که به من بچه فرهنگی گفتند در کارهای فرهنگی برای تر وتازه ماندن راهی جز مطالعه کتاب نداریم و از هر فرصتی برای مطالعه استفاده کنید حتی در اتوبوس که خودشان یک دوره هشت جلدی کتابی را در نوجوانی در اتوبوس مطالعه کرده بودند و اما می خواهم افطار کنم نه روزه ماه مبارک را ، روزه توفیق اجباری دوری از کتاب و روزه خواری کارهای به ظاهر تشکیلاتی و در اصل شکلاتی ام را که اگر دور هم جمع می شدیم و شکلات می خوردیم ،این کار گروهی بیشتر معنای کار تشکیلاتی می داد تا برخی کارها که فردی ، تشکیلاتی را مدیریت ، طرح ، اجرا و سامان می دهد که پیش خودمان میگوییم ببین تشکیلات را و وظیفه شناسی دوستان را ،به به چه ساخته ایم و ضعف کار کجاست ؟ اصلا ضعفی هست ؟ .بگذریم سخن دوست خوش تر است .تصمیم دارم تا طرح نون وپنیر وکتاب را که شروع ایده ی آن از سال 87 در نشریه آرمان و با حمایت ومدد و تشویق رفیق شفیقمان که این روز ها از او دوریم واما به یادش هستیم آقا مهدی شفیعی مدیر مسئول نشریه دانشجویی آن زمان آرمان پا گرفت و ادامه پیدا کرد تا امروز که البته به اهداف کامل و تمام خود که نرسید اما در حد تلنگر خوب بود و امروز در این ماه مبارک نیت کرده ایم تا به یاد اکیپ مطالعاتی و رفقای کتاب خوان جامعه ی آن روزها (سید میردامادی ، مجید طلایی ، سجاد آرسته ، آقا مجید مبشر ،مهدی نوری ، امیر محمد ترابی، امین الله عظیمی پور و حسین بهرامی و غلامرضا رضاییان و آقای خوانساری و رفیق کتاب خوانم رسول مختاری فر ) یعنی سال 87 -88 به معرفی وبررسی کتاب های شاخص ایرانی و البته مطالعه شده و همچنین نویسندگان ارزشمندی مثل احمد دهقان، سید مهدی شجاعی ، حبیب احمدزاده ، رضا امیرخانی ، سعید عاکف ، محمدرضا کمری و احمد کاظمی بپردازم که انشاالله مورد عنایت حق و توجه رفقای علاقمند به کتاب که کم هم نیستند قرار گیرد و باشد که ما هم به لانه خود بازگردیم و از فضاهایی که از آن دوریم پر بکشیم و اما این شروع قصه ی تازه ایست . به امید خداوند کریم .بسم الله الرحمن الرحیم .یا علی
این پایان قصه نیست ...