بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

 

                                  

 

آقا بیا که حیوان صفتان انسان نما از شدت ددمنشی و بیچارگی رو به نبش قبر آورده اند و وهابیت بی صفت  از شدت ناتوانی در رزم نابرابر دست به دامان صهیونیسم و  کفار شده است .آقا بیا که که علمای وهابی فتوای جهاد النکاح می دهند برای حرامترین جهاد ها  و اعراب همیشه خفته این بار پول خرج نمی کنند همه چیز را فدا می کنند تا سوریه ای نباشد ، تا مقاومتی نباشد، شیعه ای نباشد و احدی جرئت بردن اسم آن را نکند چه برسد به عملش . زهی خیال باطل .

آقا بیا که اینان دیگر قصد تفرقه بین شیعه وسنی ندارند .اینان خواهان  قطع ریشه اسلام را از بیخ و بن اند .اینان به جسم مدفون صحابه پیامبر رحم نمی کنند ، به  مزار حجر بن عدی رحم نمی کنند به او دیگر نمی توانند بگویند    این کار را می کنیم بغضا لابیک .بغض آنان با او بر سر چیست ؟

آقا بیا تا بدانند پشت حزب الهی آقا .بیا تا همگان بدانند علت حمایت از سوریه ،لبنان ،غزه و بحرین را .بیا تا بدانند پشت منافع منافقان مزدور و تروریست های تکفیری به دروغ اسلامی را ، آقا بیا تا مردم بدانند چرا ائمه بقیع مزار ندارند و چرا  مزار مادرشان  مخفی است ؟ آقا بیا تا بدانند که اینان مشکلشان حقوق بشر در سوریه نیست اگر هست با حرم حضرت زینب (س) چکار دارند ؟ اگر هست با مردم روستا ها چکار دارند ؟ اگر هست سلاح شیمیایی چرا ؟ اگر مشکل سوریه بشار اسد است چرا کاسه داغ تر از آش می شوند و از مردم سوریه برای خودشان دلسوز ترند و مگر با نبش قبر بشار اسد سرنگون می شود آیا مشکل همین است ؟ اگر هست حمله موشکی به مردم بی گناه چرا ؟ و چرا در این داستان پای حیوانات صهیونیست وسط است ؟ چرا صدای سگ نگهبان حقوق بشر آمریکایی در نمی آید ؟

و وای اگر رهبرم به جوانان اشاره کند دیگر مزدوری در سوریه نخواهد ماند تا جرئت تعرض کند همانطور که در لبنان نماند .

آقا بیا و بیا تو دستت ذوالفقار بی تحمل .آقا شیعه ها غریبن جز شما کسی ندارن . آقا حرمله زیاده توی جبهه های سوریه و لبنان . بیا که وقت ظهوره .

و مکرو و مکر الله والله خیر الماکرین

این پایان قصه نیست ...

 


,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

                        مهدوی کیا

بالاخره جنگ گلادیاتور ها به پایان رسید و جام و زندگی به گلادیاتور های طلایی رسید و تیم سپاهان در میان هزاران تماشاگر میدان آزادی جان سالم به در برد و جامی گرفت با اینکه یک سپاهانیم این برد و جام مهم نیست. مهم تر از آن خداحافظی مرد اخلاق فوتبال مهدی مهدوی کیاست که در دوران فوتبال خود در این آشفته بازار فرهنگی این ورزش هرگز از او کوچکترین مورد بی ادبی و بی احترامی به دیگران ندیدیم و درس پشتکار و مردانگی با حضور 8 ساله خود در هامبورگ و دیگر تیم های اروپایی  به خیلی از میلیونر ها داد و در دوران حضورش در هامبورگ هم جزو محبوب ترین بازیکنان خارجی این تیم و  حتی آلمان بود وحتی هست  . مهدی مهدوی کیا خاطرات فراموش نشدنی ای را برای ما رقم زده و روزهای خوش فوتبال ما دین زیادی به او دارد او نه سلطان بوده نه ژنرال نه شهریار و نه  صاحب هیچ لقب دیگری. او مهدی مهدوی کیا بوده و هرگز او را با ظاهری غیر متعارف و ژست های آنچنانی ندیدیم و شاید یکی از دلایل محبوبیت او همین است .

مهدی مهدوی کیا ،جدایی از بازی رنگ های سرخابی  و زرد و سبز تو در قلب هوادران فوتبال خواهی بود و امشب خوشحال وناراحتم به خاطر  قهرمانی و خداحافظی تراژدیک تو و  تو فراتر از رنگ هایی تا جایی که هوادران متعصب سپاهان هم به افتخارت می ایستند و اسمت را صدا می زنند و ای کاش فوتبال ایران از این مردان به یاد ماندنی بیشتر به جا بگذارد  و تو همیشه در قلب ما خواهی ماند .

این پایان قصه مهدوی کیا نیست ...

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

گشتیم و گشتیم  و خواستیم نو شویم و پوست بیندازیم تا بدین جا رسیدیم  باشد که آخرین قالب باشد که عوض می کنیم .

 

این پایان قصه نیست ...

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۲:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

رفتیم و از اتفاق به لطف تولد دوباره زاینده رود همنشین ترافیک سنگین حاشیه رودخانه بودیم و در همین احوال رانندگان محترم تاکسی سوییچ مبارک را غلاف کرده و مسافر نمی بردند لذا فرد مسافر کش نمای محترمی با وعده ی حرکت در کوچه پس کوچه های انقلاب با هزینه ی بیشتر ما رساند و یک ربع اول فیلم را از دست دادیم و  بالاخره رسیدیم.  

رفتیم و با رفقا نشستیم روی صندلی های در به داغون این روزهای سینما تا خستگی و دل مردگی دیدن فیلم تهران ۱۵۰۰ را در کنیم و تلخی آن را به شیرینی قصه ی حوض نقاشی فراموش . تا آمدیم بفهمیم چه خبر است کمی طول کشید اما یواش یواش فهمیدم که با پدر و مادر به ظاهر معلول ذهنی طرفیم و یه بچه صحیح و سالم .داستان به همین سادگی ها هم نبود داستان پدر و مادری بود که دیوانه وار به فرزندشان عشق می ورزیدند .پدر و مادر در کلام شیرین عقل بودند اما این قصه حکایت هزاران پدر و مادر ایرانی این روزهای کشور ماست که خود می سوزند تا فرزندشان اندکی در رفاه باشد و ضربات تازیانه سخت روزگار بی رحم پول محور ما را تحمل نکند . دلشان خوش است به  خوشی فرزندشان و نظاره شادی او  و این قضاوت ساده اندیشانه است که پدر و مادر حاضر در این فیلم را دیوانه یا هر چیز دیگر بدانیم . در ثانیه هایی از این فیلم باید به احترام سازندگان ایستاد و تشویق کرد به خاطر حس دردمندی  فیلم که به خوبی نشان داده شده  و مصائبی که پدر  و مادر داستان برای دلخوشی و شادمانی فرزند عاقلشان تحمل می کنند مادری که پژمرده می شود از دوری فرزند و پدری که غمگین است از دلخوری فرزندش که خانواده جدیدی انتخاب کرده که با آرزوهای دوران کودکیش می خواند و مسائل و مشکلات پیش روی این  پدر و مادر اعم از اخراج از کار و نامناسب بودن وضعیت پدر برای برخی کارها مثل پیک موتوری و غذا پختن مادر که فقط از کتاب آشپزیش کتلت پختن با محبت را یاد گرفته و پیتزای پر زرق و برق بی عشق این روزها را بلد نیست و شاید دلیل دلخوری همه ما فرزندان امروز این است و اما پدر به هر قیمتی هست مواد پیتزای زندگی را فراهم می کند حتی اگر با موتور گازی قراضه ای باشد و یا تاکسی زرد رنگ مدل پایین و یا دست فروشی در خیابان و یا کارمندی ساده یک اداره و یا کارگری ساده ساختمان و یا با لباس نارنجی رنگ شهرداری .بالاخره پیتزای داستان ما فراهم می شود و کودکان امروز و فردای ما خوشحال و   مادری که با دستان خود و نه دیگری برای کودکش پیتزا درست می کند این بار با عشق و شاید هنوز ما کودکان پر توقع امروز قیمت پیتزاهای فراهم شده ی سفره مان را ندانیم !

تقدیم به همه مادران فداکار و  زحمتکش ایران زمین .

پیشاپیش روز مادر و ولادت مادر سادات و همه ما مبارک باشه .

 این پایان قصه نیست ...

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۹ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

روزی که گذشت همراه بود با یک اتفاق و اون انتخابات شورای مرکزی جامعه بود که پس از یک سال فراز و نشیب و به نوعی جستک و خیزک برخی رفقا و بنده بالاخره به پایان آمد این دفتر اما این حکایت همچنان باغی است (درست نوشتم منظورم باغ بود ) و اما دقیقا دو روز پیش جلسه آخرین جلسه  نقد و بررسی نشریه آرمان در این دوره شورا  به پایان رسید و بالاخره پرونده آرمان ما برای مدتی بسته شد اما در جلسه نقد که وقت بسیار کم بود و تعداد منتقدین خود منتقد از جمله دبیران محترم و نویسندگان هم که الی ماشاالله .بسیاری از صحبت ها ماند برای میثم و حوضش که در این مدت ناگفته ها بسیار شنید و نگفت .نگفت چون شاید روند کار را متوقف می کرد نگفت نه از باب اینکه مطلبی نبود،  بود .اما جایش نبود.

 حال و حوصله درد دل  کردن هم ندارم. اما چه کشیدیم از تشکیلات برخی رفقای تشکیلاتیمان که یه موجود ورشان پروفسور بود و سوپر تشکیلاتی . واقعا برخی هنوز هم معنای کار گروهی (تشکیلاتی)  را نفهمدیده اند چرا که چه کشیدیم از صحبت های نا به جا ،کارهای بی جا و نظمی که نظم را زیر سوال می برد و اقتدار را مورد عنایت و اراده را تخریب و انگیزه را نابود و احترام و رفاقت را کدر و تیره و تار .اما یه نکته برای شما خواننده این مطلب که الان دنبال شخص خاصی یا مقصری می گردی لطفا نگرد چون حرف من کلیه و مربوط به همه دوستان و خود من. در نشریه هزار ناز خریدیم که فردی خسته شود و مطلبی بنویسد و فردی زحمت بکشد و پای میز بایستد و فردی اندوهگین شود  بابت تا کردن نشریه و فردی دلخور از طراحی نشریه به خاطر غیرقابل فروش بودنش و شخصی ناراحت از قیمت کم و زیاد نشریه و فردی دلخور از سوختن ژتون مبارک غذایش برای فروش نشریه و فردی خشمگین به خاطر نقد یا شاید توهین به او در جلسات نقد. خلاصه همه شاید بعضی اوقات ناراحت می شدند و اما این دقیقا یعنی کار تشکیلاتی و نباید بنده و یا هر فرد مسئول دیگری ناراحت می شدیم چون نشریه ای چاپ نمی شد و کاری پیش نمی رفت و خلاصه خیلی صحبت ها به جان خریدیم تا  یعنی کار تشکیلاتی کنیم البته هنوز هم ادعایی نداریم.

 اما خداییش رفقایی که علاقمند به کار گروهی واین جور دردسر ها نیستند وارد این فضا ها نشوند چون دوستانه در وهله اول به خود ضربه می زنند و بعد به جمع .چون مدیریت و ریاست در این مجموعه های دانشجویی علی رقم اسم قشنگش دنگ و فنگ و دردسر هم  زیاد داره و اگر مرد این میدونی با همه ی این موارد  معطل نکن بسم الله .

 اما ای از همه تشکیلاتی تر تو بمانتا برای روزهای سخت تکیه گاهی داشته باشیم و سنگ صبوری و مرجع مشکلات و مقصر تمام مسائل تا همه چیز به خوبی و خوشی ختم به خیر شود  . امروز که  پس از 4 سال کار اجرایی در جامعه فعلا با این میدان خداحافظی کردیم و با سمتی ظریف، مریف و شسته رفته به نام هیات نظارت به توفیق اجباری دوستان با صبحی دوباره خواهیم آمد اما نه با کار تشکیلاتی با کار شکلاتی .

این هرگز پایان قصه نیست ...

ما بیداریم ...

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۸:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                


اینجا دنیاست . مجهز به دوربین مدار بسته الهی . اینجا دنیاست دنیای پر از دست انداز و سرعت گیر خطاست برای من وشما. این جاده دوربین کنترل سرعت داره  و اینجا سرعت مجاز سرعت حرکت براساس سرعت مطمئنه ی دینه. اینجا   کنترل نامحسوس دارد  اما شاید الان اعمال قانون نشی و شاید قبض جریمه درب منزل شما نیاد اما در آن دنیا قانون کامل ادا میشه و چراغ قرمز این شهر خط قرمز وجدانتان است . اما آی آدمها اینجا شهر خوب خداست  و تقوا نشانه شخصیت شماست نه ارائه بلیط .اینجا ادای نمازاول وقتنشانه شهروند خوب بودناست نه پرداخت عوارض ، اینجا قیمت زمینها براساس نرخ نزدیکی و قربت دلتان با خدا تعیین می شود نه با  نزدیکی به بالا و پایین شهر .اینجا میزان عمل صالح شما معیار اسکان در  بالا و پایین شهره . اینجا شهر ما خانه ما نیست که تمیز باشیم خانه ماست که خوب باشیم. اینجا دنیاست با عوارض شهرداری کفاره گناهنمان، اینجا شهر ماست اما شهردارمان یک فرد نیست او کریم است به وسعت وجودش که نمی فهمیم یعنی چه ؟ اینجا ارتفاع ایمان ها برای ساخت و ساز محدودیت ندارد و تنها اجازه همسایه را درماده 100 حق الناسمی خواهد تا بالا بروی و به اندازه برج یقین اوج بگیری .اینجا مقصد تمامی راهها به سمت جاده صراط مستقیم خداست اگر ما بیراهه نرویم ، زنجیر چرخ کنترل نفس ،سوخت کافی و وسایل ایمنی دین همراه داشته باشیم و به هشدارهای افسران محترم راهنمایی و هدایت درگاه الهی توجه کنیم باشد که سفر راحتی به دیار آخرت داشته باشیم

این مکان مجهز به دوربین مداربسته  است . کاش به همین  اندازه که به این جمله توجه داریم .توجهی به حضور خداوند در عالم هستی داشتیم. آی آقا میثم با خود شمام حتما باید در سرتاسر هستی درشت در بنر های تبلیغاتی بنویسند تا ببینی وباور کنی .این مکان مجهز به دوربین مدار بسته الهی است ؟

این پایان قصه نیست ...

 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
فاطمیه

دلم دوباره تنگ نوای مظلوم ترین مادر دنیاست ،دلم دوباره دل تنگ روضه های زهراست ،دلم دوباره در هوای مدینه و عطر یاس در حیرت از دست بستن شیر خداست ،دلم حیران نگاه های مجتبی است ،دلم  دوباره محزون نوای  وا اماه و یا زهراست .دلم در حیرت بی شرمی گرگان کوچه پس کوچه هاست ،دلم دوباره تنگ نوای یا زهراست .

 


میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۳ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

                                 فیلم رسوایی

هرکه داراتر بامش بیش ،پس برفش بیشتر.  این است قاعده بازی ؟

توانا بود هرکه دارابود ،حرف من نیست یه دیالوگ کلیدی از فیلم رسواییه که بیانگر خیلی صحبتاست .

رسوایی! از اول این داستان تا اواخرش از خودم می پرسیدم چه ربطی به رسوایی داره ؟اما یواش یواش این داستان هرچند طاقت فرسا اما به حقیقت نزدیک شد .حقایقی که  ندیدن آن چشمان ما را این روزها کور کرده و قلبمان را سنگ و گوش هایمان را کر.حقیقت  تهمت نزدن ،حقیقت حفظ آبرو ،ستار العیوب بودن ،قضاوت نا به جا و حکم صادر نکردن   حقیقت با خدا بودن و پادشاهی کردن . بماند.

خدا راشکر که خدا ستار العیوب است والا چه بزرگان که کوچک نمی شدند و چه مدعیان که متهم نمی شدند چه سرزنش کنندگانی که سرزنش نمی شدند و  چه مقام ها و احترام که تبدیل به انزوا و توهین نمی شد. خدا یا شکر که این پرده را قرار دادی والا خودت می دونستی برخی این بنده ها چه کار که نمی کردند .خدایا شکر که ما سرو کارمون با کریمی مثل شماست والا …

و اما این داستان چند تا درس به ما مردم داد مثل خیلی داستان های دیگه که ما مهمون قصه شون بودیم از مارمولک تبریزی تا اخراجیهای ده نمکی از لیلی با من است تا آژانس شیشه ای ،از کرخه  تا  راین ،از آواز گنجشگ ها تا پرواز مرغابی ها ی مجیدی . درس چی؟

هر داستان حتما یه پیام داشته اگه نداشته پس برای خنده بوده اما داستان رسوایی اگه یه پیام داشته باشه اینه که امکان لغزش برای همه وجود داره و همه در معرض خطریم اما و اما امان از اسباب و ادوات شیطان برای انحراف انسان از جمله فقر،ترس از حرف مردم ،طمع ،هوس بازی و خیلی نکات دیگه که میتونه دامن گیر همه بشه ولی ما معمولا این حرفا رو برای برای دیگران بد می دونیم و برای دیگران حرف درست می کنیم و بسط میدیم  حتی برای روحانیت که نماد مرجعیت دینی است اما مصداق  عینی و تمام و کمال دین نیست اما وقتی خود مشکل دارمان بخواهیم کسی را خراب کنیم چشممان را می بندیم و دهان می گشاییم از جمله داستان پخش شدن فیلم خانوادگی مداح محبوب کشور حاج عبدالرضای هلالی که هزاران روایت دروغ هیجان انگیز از جمله ارتباط با MI6   انگلستان گرفته تا تهمت جاسوسی توسط برخی مردم و شاید برخی دشمنان نقل شد. چرا ؟! چون دین وسط بود نه عبدالرضای هلالی .از تمسخر جاهلانه سن  آیت الله جنتی تا جملات دکتر شریعتی در پیامک هایمان (حواله فوری به گوشی هایتان) که باز هم نشانه ی بارز همین نکات بالاست. ما تهمت می زنیم، محکوم می کنیم ،تمسخر می کنیم حتی آیت الله را ،حتی استاد اخلاق را ،حتی مرجع تقلید را چرا ؟!

اما و اما این روزها اسباب و لوازم و نیروهای کمکی شیطان بسیار فراهم است در جامعه ای که شرایط اقتصادی وخیم است گذشت ها کم رنگ و شاید بی رنگ می شود ،زمینه فساد فراهم است مخصوصا برای قشر ضعیف که به بن بست می رسند و شاید مثل افسانه ی  فیلم رسوایی مجبور به هر کاری شود و سعی کند از خدا دور شود و نوکران شیطان هم عرصه را تنگ تر می کنند و زمینه را فراهم تر به توفیق اجباری . مردم خداجو کجایید ؟ مردم مومن کجایید ؟ نگذاریم افسانه هایمان هرروز زیادتر شود و به حقیقتی غیر قابل انکار وکتمان تبدیل شود .من که دل از برخی مسئولین بریدم .مردم مسئول کجایید ؟فقر را ببینید تا جلوی بسیاری از فساد ها گرفته شود .مسئولین مربوط کجایید ؟اصلا این صحبتها مسئول دارد ؟

اما و اما خدایی در این نزدیکی است که ...

این پایان قصه رسوایی نیست ...

 


,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۹ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام

حاج حسین یکتا دس گذاشتی رو دلمون .

یه روزی اومدیم دلو زدیم به دریا و به قولی سایبری شدیم و یکی  شد سردار وادی هیچش کناره نیست .یکی نشان چهاردهمش عوض و حالش نو شد، یکی دنبال حسین غریب وبی کفن کربلا بود یکی شد افسر جوون و یکی معتکف این منزل بود و یکی شد م.بیدار بیدارها  که چی بگن ؟به چه دردی میخوره ؟حالا که چی ؟حاج حسین یکتا تو این وادی دلار و سکه بازی و بازی با سکه ها و بالا و پایین شدن عیار ارزش ها کی دیگه میره سراغ جنگ سایبری ؟خدا خیرت بده حاجی .اگه هم بره میشه حکایت ما که حرف نزنیم راحت تریم و تو میدون مین زیرسوال رفتنا و عمل عمل گفتنا شهید نمی شیم و راحت میریم تو  facebook  یه صفحه باز می کنیم وبا بازدید پیجمون قیافه میگیریم واسه چهار تا سوسول تراز خودمون و کلی هم کلاس داره .شما میگی کار تواین فضا مثل آتیش تو دشت گرفته، خب مگه دیوانه ام ؟ بله. دیوانه ام دیوانه ایم دیوانه اند .دیوانه بچه های شلمچه و دوکوهه و طلاییه و حال و هوای بچه های شب های پشت اروند و شب های عملیات .دیوانه امیرالمومنین اند دیوانه اهل بیتند .حاجی میخوایم  حال وروزمون مثل بچه رزمنده های شب عملیات باشه میخوایم فردا روز عملیات باشه وشناسایی کنیم و معبر بزنیم و  مسیر پیدا کنیم و بچه رزمنده ها رو رد کنیم . اگه حال وحسمون حال رزمنده های شب عملیات نیست ،لااقل دوست داریم که اینجوری باشیم لااقل دیوانه این وادی هستیم یا نه ؟ اگه ذکر رو لبمون نیست . خدا تو قلبمون نیست اگه دلمون صاف نیست ...اگه هزار تا نیت ناخالص داریم یه خالص توش پیدا میشه یا نه ؟میگی یه جمع کوچیک سایبری باید بر عده کثیر غلبه کنن ؟پس چرا از پشت تیر میخوریم ؟پس چرا خود زنی میکنیم ؟ میگی خیلی یار نداریم ؟ اما اونایی که داریم راس یه لشکرن ؟کی از خدا گفتیم ؟کی از امام زمان گفتیم ؟کی از شهدا گفتیم ؟

حاجی راست میگی آخه درگیر بحث و جدل این مسئول و اون مسئولیم که باید ما رو هدایت کنن راه نشون بدن و هموار کنن اما مشغول جدا کردنیم .حاجی شاید یه کم اخلاصمون کمرنگ شده شاید داریم عکس شهدا رو می بینیم وعکس شهدا عمل می کنیم .شاید بحث داغ عملمون با حرفمون یکی نیسته ! حاج حسین یکتا میخوایم سیممون وصل بشه به کربلا به قبه منور و ضریح امیرالمومنین وصل بشه .

حاجی بلند فریاد میزنم میخوایم وصل بشیم .

  و به قول حاج حسین یکتا بچه ها بیایید  یه بار دیگه تو این عرصه که پر از میدون مینه یه کربلا به پا کنیم و رابطمون با خدا اهل بیت امام زمان  و شهدا قوی کنیم  تمام .

اما این پایان قصه نیست ...

 میثم غفرانی

 فایل صوتی حاج حسین یکتا با بچه های سایبری

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۶ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام .تا حالا شده کاری کنی که از اعماق وجودت به خودت افتخار کنی ؟ تا حالا شده کاری کنی که همه بهت

افتخار کنن و بهت بابت اون تبریک بگن وتو نتونی شادیتو پنهان کنی ؟ تا حالا شده کاری کنی که بخوای به همه

بگی و افتخار کنی ؟ تا حالا شده برای یه کاری زحمت بکشی و تو اون کار حتی اسمی از تو نیاد؟ تا

حالا شده به کسی هدیه بدی و اسمتو روش ننویسی ؟تا حالا شده به کسی یه کمک بزرگی بکنی بدون اینکه

یادی ازون کار بکنی ؟تا حالا شده ارزشمندترین چیزتو به راحتی به یه نفر ببخشی بدون اسم و نشونی ؟ تا حالا

شده جونتو در راه آرمانت بدی و هیچ اسمی ازت نباشه و  شاید کوچکترین نشونی هم  ازت پیدا نشه ؟اما من یه

نفر می شناسم اینجوریه .

شهید گمنام سلام.

  این پایان قصه شهادت نیست ...

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالاخره شماره جدید آرمان هم با همه دردسر ها و شیرینی هایش به چاپ رسید و استرس بیچاره کننده به چاپ رسیدن نشریه از روی دوش من نوعی برداشته شد .شکر خدا که شرمنده برخی بچه ها ی آرمان نشدیم اما و اما ای کاش ... بگذار بگذریم.

بالاخره کار های گروهی وتشکیلاتی دردسر ها و در عین حال شیرینی هایی دارد که آدم رو امیدوار و دلخوش می کند از جمله همین سفر تشکیلاتی تهران که مهدی خلیلی در وبلاگش شرح داده که داستان های شیرینی البته نه زیاد شیرین و همراه با کمی حرکات اکشن هم همراه  بود که به لطف الهی برطرف شد و یه دوره فشرده مترو سواری یاد گرفتیم .اما چه فرصتها و چه پتانسیل ها که هدر نمی رود چه کارها می شود کرد و چه از این دست سفرها که فایده های زیادی دارد می شود رفت اما ...و اما یه نکته دیگه درمورد روند فعالیتهای گروهی و توصیه ای به دوستان علاقمند (در صورت قابل بودن ) در این کارها به نظر ها وانتقاد های سازنده بسیار توجه کنید اما به حرف های صد من یه غاز و ناامید کننده از جمله حجی نمیشه ،ایده آل گرا نباش ،خیلی گنده گنده فکر می کنی و حرفهایی که سراسر شما را به عدم حرکت دعوت می کند توجه نکنید چون بزرگی میگه : بدان هر وقت که خواستی کار جدی  انجام بدی دور وبرت خالی میشه . و همه، همه کاری دارن الا این کار. اگر به خودت وکارت ایمان داری مصصم و جدی ادامه بده و بلایی که به سر بنده در برخی کارهای گروهی آمد دقیقا همین بود که دوستان جدی ترین حرکت ها و با فکر ترین کارها رو زیر سوال می بردند و گاها می خندیدند که  خط خیلی نکات مفید و حیاتی رو در این مجموعه ها کور کردند و باید پاسخگو باشند از جمله کار مطالعه، کتاب و کتابخوانی که در این کار به بازاریاب فلان انتشارات و فلان کتابفروشی متهم می شوی ! طبیعی هم هست که البته ما هم به قول اصفانیها دندمون پهن تر از این حرفا بود و کارمون رو می کردیم  اما و اما چه انگیزه ها که کشته نشد و چه طرح ها که بر زمین نماند که البته برخیرفقای سوپر تشکیلاتیهنوزهم اینتزهای ویژهرا دارن و آثارش هم بر همگان عیان و نتایجش معلوم . و اما من عهد کرده ام قائل به احترام به نظر متقابل دیگران بوده و باشم (ان شاالله )

پس نوشت :

مطلب فوق هیچ اشاره ی مستقیمی به عملکرد شورای مرکزی کنونی و یا شخص خاصی از این شورا ندارد (خدای ناکرده زبونم لال ) .مطلب روند کلی رو بحث کرده است.

ما هیشکی نیستیم قابل توجه برخی دوستان .اگر در جایی تعریفی از خودم کردم بزارین به حساب جوونی و خامی.

 این پایان قصه نیست...

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۷ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

داشتم فکر می کردم چقدر محبت های بین خودمان کم رنگ شده !چقدر رنگ رفاقت ها بی رنگ شده .همه چیز در معادلات پیجیده منافع، آنالیز عددی می شوند و اگر جواب معادله دو سر سود به نفع خودمان بود جواب قابل قبول است و رفاقت پابرجا و گرنه خیر معادله بی جواب  .انگار محبت و مرام و مردونگی مال فیلمای دهه ۴۰ و ۵۰ بوده و در همون دوران دفن شده .انگار من، ما ،شما، آنها ، ایشان دیگر معنی خاصی ندارد و همه ضمایر نقش آنها را بازی میکنند و همه دیگرانند دور از حلقه احترام ،محبت ،مرام ،گذشت ، رفاقت و خویشاوندی و آشنایی و همسایگی ما .کجا رفتند واژه های مخلصیم ،نوکریم تا آخرش ؟و از کجا آمدند واژه های غریب  به من چه .مشکل شماست.و از کجا آمدند رفتار های غریب پرستیژ و کلاس حتی برای رفیقمون،بچه محلمون ،همسایمون و مردممون. یادش  بخیر دست محبت و رفاقت مردممون با هم .یادش بخیر رفقای لحظه های سختی و رنج. یادش بخیر جوانان با اخلاص و اخلاق با صفای کوچه های دلتنگی و یادش بخیر محبت بی دریغ ،گذشت بی دلیل ،کمک بی پرسش و یادش بخیر صفا و معرفت گذشته.

یادش بخیر کوچه های تنگ و باریک قدیم که لااقل موجب نزدیکی و یه سلام و علیک توفیق اجباری بود . یادش بخیر  

این پایان قصه نیست ...


میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۷ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                           مجلس و دولت 

در پی سخنان اخیر رهبر انقلاب و توصیه های ریزبینانه ایشان که حاوی نکات مهم و حرف های ناگفته چند وقت اخیر بود درس های عبرتی نهفته است که جای تامل بسیار دارد .

اقدامات دور از بصیرت و حاوی هوای نفس برخی نمایندگان مجلس: طرح استیضاح بی مورد چند وزیر در روز های پایانی دولت ،طرح سوال از رییس جمهور و ... که همه اینها نشانگر عدم تفکر و بصیر در برخی نمایندگان ما را بیداد می کند و نکته جالب اینجاست که آقایان در نطق هایشان می فرمایند این  مصوبه نظر رهبری هست یا نیست. اما دریغ از اندکی توجه و حاصل این داستان می شود دامن زدن به فرضیه گزاف دیکتاتوری که نمایندگان در همه کارها از رهبری اجازه می گیرند و اصلا استقلال ندارند در حالی که بر همگان اثبات شده که اینگونه نیست .آقایان نماینده آیا شما از رهبری نظر می گیرید و دانشگاه آزاد را وقف می کنید و یا از رهبری دستور داشتید که طرح حقوق مادام العمر را تصویب کنید ؟حاشا و کلا .چرا مردم را ساده و بی خرد فرض می کنید و به این شائبه دامن می زنید. شما اگر ولایت مدارید نیاز به گفتن نیست در عمل ثابت کنید تا به شائبه ها و فشار بر رهبری دامن نزنید .چه کسانی بودند که استیضاح وزیر ورزش را در عرض چند ثانیه لغو کردند و حالا یکی از وزیران خوب دولت را در حساس ترین ایام استیضاح می کنند ؟

اختلافات بین سران سه قوه اصلا به نفع مملکت نیست و دور از تقوا است.آن جایی که حضرت آقا سه بار اشاره می کنند تقوا تقوا تقوا و صبر نشان دهنده  کم کاری برخی مسئولان ارشد نظام در این موارد است چه رییس جمهور باشد چه رییس مجلس و چه قوه قضاییه .آقایان مردم بیدارند لذا مجددا بعد از سخنان رهبری فورا پیام ندهید و دم از ولایت بزنید .ولایت مداری یکی از عملی ترین نکات دین و نظام ماست در عمل ثابت کنید نه با سخنوری در پشت تریبون ها و با ادبیات مشخص که همیشه تکرار می شود.آقایان به آغوش ملتی بازگردید که در بدترین شرایط هم پشت نظام اسلامی  و ولایت فقیه هستند و تا آخرین قطره خون می دهند .هنوز چند روزی از نمونه آن نمی گذرد .22 بهمن همانطور که رهبر انقلاب اشاره کردند بصیرت فوق العاده این مردم را نشان داد .از مردم عقب نمانیم !

واما الان موقع لبیک یا خامنه ای است با حفظ اتحاد ،عمل به وظیفه و بصیرت روز افزون که ما جوانان بیدار آماده ایم ،محکم واستوار تا در صورت نیاز حماسه شهدایمان را تکرار کنیم .

 این پایان قصه نیست ...

لینک مطلب در وب سایت اتحادیه جامعه اسلامی دانشجویان کشور

میثم غفرانی (م.بیدار)
۳۰ بهمن ۹۱ ، ۱۶:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

مکان : میدان امام اصفهان

زمان :۲۲ بهمن ۱۳۹۱

موضوع : راهپیمایی ۲۲ بهمن و جشن ۳۴ سالگی انقلاب اسلامی ایران

مدعوین :مردم ایران

گاهی ادم یه سیلی محکم بخوره دردش کمتره تا یه نفر از یه  کوتاهی یا اشتباهش گذشت کنه و شرمندش کنه .من معنای این حرف رو تو 22 بهمن امسال فهمیدم .عظمت و بزرگی مردم رو فهمیدم (بی تعارف،بی تملق) .فهمیدم ملت انقلابی یعنی چه؟فهمیدم صورتو با سیلی سرخ نگه داشتن یعنی چی؟ فهمیدم زیر فشار اقتصادی و تحریم کمر خم کردن و دم برنیاوردن به خاطر انقلاب  یعنی چه ؟فهمیدم پیشی گرفتن مردم از مسئولین یعنی چه ؟فهمیدم  بزرگی ملت ایران یعنی چی ؟فهمیدم مردم ما برا چی انقلاب کردن .فهمیدم  چرا آمریکا پس از 34 سال تهدید و تحریم هنوز از پس ایران بر نیومده . من فهمیدم امیدوارم مسئولین هم فهمیده باشن که پیام بزرگ ملت ایران در وهله اول به جهان  و در وهله ثانی به برخی آقایان چیست ! اینجا ایران است و این  نوای پرشور انقلاب اسلامی .اینجا ایران است گلگون از خون هزاران شهید.اینجا ایران است سرزمین عجایب .اینجا ایران است سرزمین پایمردی تا پای جان .اینجا ایران است مهد مردمان بزرگ و اینجا  باز هم ایران است با تهدید، با تحریم، با فشار و با گزینه های روی میز دشمنانش  .اینجا ایران خواهد ماند بی سازش بی مذاکره  با همت جوانان و رهبر بصیرش .

اینجا ایران است ...

میثم غفرانی

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۳ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بدترین درد، انتظار است.انتظار عزیزی که آمدن یا نیامدنش مشخص نیست .انتظار برای چند لحظه هم سخت است ،اینجا مادری است که سالها انتظار می کشد.۲۳ سال انتظار فرزندش ،شهیدش،جاویدالاثرش و یا ...

برای احساس درد انتظار چند ثانیه ای با این قطعه همراه می شویم ...

دانلود کلیپ تصویری این قطعه

 کلیپ ای کاش در رکاب امامم شوم شهید با نوای حاج عبدالرضا هلالی

خدایا ... شهادت ...

این پایان قصه شهادت نیست ...


,,,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۲ بهمن ۹۱ ، ۱۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر