بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

۱۴ مطلب با موضوع «درددل نوشت» ثبت شده است


سلام 

خوشحالم که دوباره بنویسیم و دم بزنم از آرمان ها  

بنویسم از روزهای خوب 

بنویسم برای کسانی که هرروز سر می زنن به این بیقوله حتی وقتی خود صاحب خانه نیست . 

بنویسم که دوباره قلم بنویسد ،قلم مقدس که برای هوا و هوس نمی نویسد و وقتی حرف حساب ندارد سکوت می کند . 

 

سکوت می کند به احترام مردان و رنان بزرگی که کلام بزرگی دارند .

پس بسم الله 

بسم الله قلم . 

به حرمت نون والقلم 

 

این شروع قصه ی تازه ایست ..... 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۸ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

                  فیش حقوقی

 

پدر من هم مدیر است اما به یاد ندارم که آخر برج را مثل اول برج گذرانده باشیم .

پدر من مدیر است اما به یاد ندارم که تا به حال حقوق نجومی گرفته و یا حتی راضی به گرفتن آن باشد .

او مدیر است اما تا به حال کسی پشت درب اتاق او با آقا یا خانم منشی همکلام ،هم صحبت و منتظر نشده است و در ازای معطل کردن مردم و دست یافتن مردم به او حقوق نجومی بگیرد .

پدر من هم مدیر است اما من به یاد ندارم آقازاده وار زندگی کرده باشیم ،به یاد ندارم که راننده و منشی وخدم و حشمی داشته باشیم و در آخر هم صفرهای حقوق پدرم در کادر فیش حقوقی اش جا نشود و با حروف هم نتوان نوشت !

او مدیر بوده است اما اول مرید علی بوده است و نامه ی مولایش به مالک اشتر، قانون تعیین فیش حقوقی اش  و مولایم گفت که اگر خلخال از پای زن یهودی در بلاد اسلامی کشیده شد جا دارد جان بدهیم اما صدافسوس که در مرام مدیران نجومی فقر و خط فقر و زنده بودن با یارانه وفشار و تورم و بیکاری و و فساد برای درد اقتصاد و بی توجهی به اقتصاد مقاومتی و مرگ مردمان پابرهنه هم جای توجه ندارد چون آنها بلد نبوده اند و شایسته نبوده اند که 170 میلیارد وام با سود 4 % بگیرند و پس هم ندهند .

 

پدرم مدیر است و من هم اصلا آرزوی سرزمین آباد و مستقل ندارم چون قرار نیست نماینده مجلس بشوم (خانم نماینده تهران) و پدرم پاک دست است چون اگر فیش حقوقی اش صفر زیادی خورده باشد چشمانش نمی گذارند در مسیر اداره تا خانه لحظه لحظه سختی و فقر و مدل ماشین های دهه 50 و 60 مردم  و پرایدهایی که تنها چند سالست چراغش تغییر می کند ،وانت می شود و اسمش ، خارجی و تنظیم قیمتش با دلار را نبیند چون خانه ی ما در سربالایی های تهران نیست که پابرهنه ها نتوانند پای پیاده یا با پراید به آنجا برسند ! 

 

دنیا عجب زیر و رو دارد و کسانی که داد صداقتشان پدر دروغگویان عالم را در آورده بود دو سال در قبال این فساد که هشدار هم داده شده بود سکوت می کنند ،ساکت می شوند تا اداره کار حقوق کارگر را 830 هزار تومان و سپس معادل حقوق 300 کارگر در ماه ،حقوق یک مدیر خون رنگی را تعیین کنند و بگویند تنها 7 % مدیران فقط اینطور بوده اند و تنها 27 % بین 20 تا 30 میلیون و فقط مابقی مدیران زیر 20 میلیون دریافتی داشته اند و یواش یواش داشتم به فیش پدرمم هم شک می کردم که نکند صفرهایش را درست نشمرده ام و پدرم مردی از تبار کهکشان هاست و ما هم اقازاده ی نجومی که فیش جدید پدرم با 28 سال سابقه خدمت آمد و دیدم پدرم هنوز زمینی ، حقوقش زیرزمینی و خاکی خاکی است و ماهم نه آقازاده شده ایم و چیزی از این بحث ها جز فحشش به ما نمی رسد !

 

به پدرمم به خاطر همه چیزش افتخار می کنم و اما دیگر جایی نمی گویم مدیر است چون من درد این مردم را در خیابان های حصه ،زینبیه ،جلوان ،جوی آباد ،دارک و هزاران نقطه از شهرم دیده ام پس حرام باد لقمه نانی اضافه تر اگر حق مدیری مثل حتی پدرم ، نیست ! 

 

اینها را ننوشتم که از پدرم تعریف کنم، نوشتم که بگویم سکوت می کنم بالاتر از هزاران فریاد در جواب این اتفاق ! و شرمنده خون شهدایی شدیم که همه شان از پابرهنه ها بودند و جان دادند و اکنون کت وشلوار پوشان چند تابعیتی خون ملت را می مکند .

 

این پایان قصه من و بابام نیست .... 

 

بزودی در این مکان فیش حقوقی بابام رو منتشر می کنم .

 

یا علی 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۶ تیر ۹۵ ، ۰۳:۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

سلام

 

پس از چندی دوباره با دعوت دوستان تشکیلاتی که سالی یکبار یاد کهنه مردان می کنند آن هم ایام انتخابات تشکلمان است و معمولا هم در مواقع درگیری و تشنج است سری زدیم به دانشگاه و انتخابات و التهابات و افتضاحات و ابتکارات و اقلام جدیده که تا عمر داشتیم در انتخابات ندیده بودیم و البته چیزهایی دیدیم و شنیدیم که ای کاش حتی نشنیده بودیم. بگذار بگذریم 

البته تقصیر شما نیست تقصیر کسانی است که نگذاشتند در یک مجموعه ، تشکیلات و تشکل و همکاری جمعی شکل بگیرد و فرد محوری ،موفقیت فردی و فردسالاری و تبعیت همه از یک فرد و ضدیت ذاتی خواهران وبرادران را باب کردند و بهمان تعقل و تدین را در کنار هم در تشکیلات یاد ندادند به ما گفتند هرچه نظرت به کرسی بشیند قوی تری، قاطع تری اما صد افسوس که به کرسی نشستنی در کار نبود . همه ما در یک دایره بسته می دویدیم و می دویم قربه الی الله . پس از چه کسی سبقت میگیرید ؟ 

رفیق، داری خودزنی می کنی ،این که میزنی ریشه خودت و ماست پس تبر بنداز که این ریشه ،ریشه در ریشه ی اعتقادات و ارزش ها و اصول تشکیلاتی کهن دارد به استقامت مردان و زنان بزرگی که ده ،دوازده سال باهم یک تشکل را اداره کردند اما هرگز دردشان ،دعوایشان ،بغض هایشان و اختلافاتشان را به پایتخت نشینان طیف باز نگفتند تا راهشان و اتحاد و استقلال دفترشان ادامه داشته باشد .

و اما آن روز بدعتی گذاشته شد که شاید حالا حالاها دردش را نفهمیم ... 

 

 

این پایان قصه بود ..... 


پس نوشت : تشکلی که در آن روح همکاری وجود نداشته باشد تشکل نیست محل خاله بازی است . ول معطلیم 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۲:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۵ نظر

سلام

و سلام بر قلم

و دستی که بر قلم نمی رود و درد دل نگاری نمی کند و اگر برود هم شکسته می نویسد و زبانی که گله می کند از عالم و آدم و دلی که از گله ی دوست و دشمن پر است و نگاهی که به آسمان است و از همه جای زمین و اهل زمین شکوه می کند، باشد که بهار امسال سرمنشا تغییرات بسیاری برای همه ی ما ،من و توی بنده ی خدا باشد و شاید با جمله الحمدلله ای غم از وجود و صورتمان برود به لطف خودش و سالی که نکوست از مهر مادری اش پیداست و به امید اینکه که مادر سادات "فاطمه " دستمان را بگیرد و به مقصدمان برساند . ان شا الله 

 

این پایان قصه نیست ...

 

پس نوشت : دلتنگ حال و هوای سحر های کربلا

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۲ فروردين ۹۵ ، ۰۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

و سلام علی عباد الله المخلصین 

 

 

 

سلام یا خداحافظ قصه را شما بهتر می دانید .شما که می روید .می روید از دیار گداها به سمت حریم کریم و ابن الکریم . بروید و دلتنگی ما را با خود ببرید ٰدلتنگی حرم و حریم با صفا را و برسانید سلام و تواضع هزاران عاشق دورافتاده ، دور افتاده از وطن ایمانی .

جمله ی خوشا به حالتان شاید برای افسوس و غم جاماندگی از این قافله کم باشد اما چه کنیم که خرما بر نخیل و دست ما کوتاه و امان از زخارف دنیا پس لااقل بی زحمت ببرید نامه نانوشته ی السلام علیک یا اباعبدالله هزاران هزار عاشق ایرانی را به دبیرخانه دستگاه اهل بیت و خالی کنید جای آنان را در لیست مسافرین کشتی نجات و ببرید با خود هزاران شال عزای معطر و منور به اشک روضه ها که گواهی باشد و نشانه ی ندای یا لیتنا کنا معک یا اباعبدالله ،  پس خدا پشت پناهتان .  

 

و دلمان به همین سلامی خوش است که دست روی سینه بگذاریم و آرام و حزین بگوییم السلام علیک یا مولای یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک 

 

و یادش به خیر ،اولین نگاه کریم به یک حقیر در خانه اش

 

این پایان قصه من و ارباب نیست ...  

 

یا علی 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۳:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یا رب البیت العتیق ،یا رب المشعر الحرام 

 

و سلام بر اسماعیل ها  

 

آلاله های وطن یکی یکی ،دسته دسته پر کشیدند و در مسیر منا تا رمی جمره از قربان تا غدیر پر کشیدند و تشنه جان دادند و نفسشان برید به یاد چه صحنه ای افتادید ؟ عده ای تماشا می کنند و مستانه قهقهه می زنند و حاجیان خدا را با لباس سفید به قربان گاه می برند .

قربانی را اشتباه گرفتند. نه، درست هدف گرفتند و در عید قربان ،قربانی کردند هزاران مسلمان را  و گویا در سرزمین منا هم حرمله زیاده .

شاید این ها هم زمینه سازی قربانی محرم است چه تکرار تاریخی ای ! 

 

 

اما این بار هم اسماعیل به قربانگاه نرفت ،هزاران  اسماعیل پرکشیدند و در سرزمین مقدس و در حریم خانه ی خدا و در مهمانی اش به سمت جایگاه ابدی شان رفتند تا رسوا کنند خائنین حرمین شریفین را و نعم الموت .چرا که بهترین جایگاه وفات همین جاست .از این خانه به آن خانه 

و نشان دادند مظلومیت امت اسلام را که دجال ها خادم نما شده اند و حشرات موذی می کشند،می کشند برادرانمان را  .

 

واما خائنان حرم یادتان باشد همانطور که آقا و مقتدایمان امام خامنه ای گفت، وای به آن روزی که اذن جهاد داده شود آنوقت سوراخ موش های صحراهای عربستان برایتان نایاب و گرانقیمت می شود .  

 

و عکس العمل ما سخت و خشن خواهد بود . 

 

 

 

محرم نزدیک است .

پس نوشت : و پیامی به اساتید حاضر بر بالای منابر سایبری و نرم افزارهای اجتماعی داخلی  ،کسانی که به این بهانه در داخل ارزش،پیام وهدف حج را زیر سوال می برند یا نمی دانند که هیچ و اگر می دانند در جریان باشند که عاقبت خوبی برای تخریب کنندگان واجب الهی در پیش نخواهد بود کسانی که مقایسه می کنندو می گویند ما برای صف شیر و پنیر کشته می دهیم و حالا سعودی ها برای چند میلیون و پای پول را وسط می کشند و بهانه امور خیر وکمک به مستمندان را مطرح می کنند . یادمان باشد هدف سعودی ها ود شمنان اسلام و آخرین حربه شان نابود کردن همین حتی به قول شما ظاهر نماد وحدت مسلمانان است پس حواسمان باشد با گفته هایمان چکار می کنیم ! 

و یاد شعری می افتم : 

 

آقا شیعه ها غریبن .بیا که وقت ظهوره

مردم اهل اشتباهن ، شیعه ها که چشم براهن

گو به لشکر یهودی بچه ها گناه ندارن

کنده خار وریشه گل  قفس سرای بلبل

بیا و بیا تو دستت ذوالفقار بی تحمل ، اباصالح ، یابن زهرا  

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۰ مهر ۹۴ ، ۰۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

 سلام بر تو ای مرد خدا 

که راست گفتی ... 

 

شهید علی خلیلی

 

 

و شمائی که می بخشید نه برای لذتی که در عفو هست و در انتقام نیست بلکه برای لبخند رضایت آقا و مولایتان .

 

و عجیب است که در این وانفسا دوران که جای شاکی و متهم که متنبه هم نشده عوض می شود و شما می بخشید رضا لله .

 

و شما ببخشید اگر این روزها حواسمان به ستارگان جهان است و دیگر به خورشید های داخلی کاری نداریم چرا که 30 ثانیه بیشتر، وقت مردم شهید پرورمان را در خبر شبانگاهی نمی گیریم تا برسیم به 90 دقیقه جنگ گلادیاتورهای میلیاردی برای نجات بیماران ام اس چه شعر ناموزونی

که مطلعش این است : آنگاه که اغنیا برای نجات فقرا می دوند !

شما ببخشید و چشمتان را بر 4 سال نا ملایمات ببندید چرا که امر به معروف و نهی از منکر 100 هزار حامی که هیچ ، تماشاگری که با موبایل فیلم بگیرد هم ندارد .

 

و مادر و پدر شهیدی که دوباره سیلی محکمی به ما زدند تا شاید وجدان خفته ی من و ماها بیدار شود و خوابمان تعبیر،که شهدا جنس مرامشان چیز دیگری است ، رفیق و تیغی که به دست کوچکی کشیده شد و خون بزرگی ریخنه شد اما هزار نهال بیداری از آن رویید . 

 

و السلام . 

 

و سلام خدا برتو شهید راه حق علی خلیلی 

 

این پایان قصه شهادت نیست ... 

 

متن نامه خانواده شهید خلیلی به مراجع قضایی در مورد عفو مجازات قصاص قاتل در ادامه مطلب 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۹ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام 

درددلی با شما : همه ی بیش فعالان تشکیلاتی، امروز شده اند منفعلان گوشه نشین نمیدانید چرا ؟  

 

 

 

این مطلب ادامه دارد ....

 

 

این پایان قصه نیست .... 

 

یا علی 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۳ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

 

     زنان قلیان به دست

 

تو بنویس کاری به کار من نداشته باش 

تو بنویس ، بنویس از صحنه های دلخراش

بنویس از دغدغه های روزگار ، بنویس از با خدا بودن و دیدن مردمان بی خدا 

بنویس از قورت دادن شرم و حیا ، بنویس از زنان ساپورت پوش این روزهای ما، به رنگ پا ،پناه بر خدا 

زنان پای قلیان ،دست در دست قلمان نما های شیطان و مردانی که به جای بچه سگ حمل می کنند، برای پاچه گرفتن از اصول ادیان 

 بنویس بزم های پر شراب و جوانان مست خراب ، برروی دستشان تتوهای پررنگ و لعاب ،نقش های برآب

برروی دست اهل دیار سراب ، سراب و خواب

بنویس  به جای سلام ،نداری واتس آپ ؟(what's app) و اینستاگرام ،فرهنگ بی مرام و قبله ی فرهنگ ما تلگرام و کجایند قبله های جدید ما ؟ جوانان امروزی و آپ دیت میهن خوب ما .

تو بنویس بی خیال قصه های هشت سال روزگار خوب ما 

مردان خاکی بی ادعا 

بنویس از توافق بر سر رفع چاله چوله های فرهنگ ما 

و کجایی ای ناجی حیات آرمان ها 

بنویس این است سلفی من و اوضاع فرهنگ ایران ما

و تنها تو بمان ....

 

این پایان قصه نیست ... 

 

یا علی 


 

واین سطور آخرین سطر های این حقیر در مکان بلاگفاست و سفری که چندی پیش آغاز شده به دیار بیدارها 

 و از پس در وبلاگ بیان با همین نام در خدمتیم . 

 

 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۱ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر


سلام 


و روزی که سفر کردم به دیار بیدارها و قلم خسته از دل نوشته های کاغذی در نشریه وزین و دوست داشتنی آرمان و سرزنش های خار مغیلان کاغذ که الحمدلله گویا همیشه رویش دارند به جای ریزش،سفر کردم از دیار رجل سیاست و تشکیلات به دیار بی نام و نشانی و ایضا فضای سایبری و روزی سایبری شدم به امید افسر خوب جنگ نرم بودن به امید حق گفتن و حق شنیدن .

اما خب دست خودمان نیست اگر قلم و زبان به خطا می رود، این درد بی درمان هوای نفس است که صفحه ی سفید دل را خط خطی های قلم ،سیاه می کند و فکر می کنم که چقدر برای انقلاب جهاد هم کرده ام ،فتقبل الله .اما کجای کارم ؟ که نمیدانم و تازه فهمیده ام که گر بر سر نفس خود امیری ،مردی 

 و یادم افتاد پیام امامم با فریاد خودسازی ،خودسازی بعد ارشادات مردم سازی 

بگذریم 


 

ای ساکن دیار بیدارها یادت باشد که سکونتت در این مکان سه ساله شد و هنوز اجاره ات (زکات قلم ) را به نظام ارزشها نپرداخته ای . 

یادم هست که تا میثم تمار شدن فاصله ها دارم ....

 و هنوز قصه های زیادی برای گفتن ...

این پایان قصه نیست ...

یا علی 

 

    

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۲:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
حرفم همین 

 

 اینجا نوکرخونته ، کجا داریم بریم ؟

حرفم همین کلیپ رضا هلالیه و صدها حرف ... 

و سلامی دوباره به شمایی که الان داری این خطوط را می خوانی و در پی آنی که ببینی صاحب این سنگر بعد از چندی دوری چه می خواهد بگوید و چه حرف تازه ای دارد که بگوید ؟حرف خاصی نیست، همچنان سخن دوست خوش تر است ....

و در همین روزها بود که مردی از تبار باران آمد تا بشوید چشم ها را و فرونشاند غبار فراگفته ی دلها را و آمد مردی از جنس خدا ،روح الله تا بگیرد دست دراز شده ی دلهای بیدارشده را به سمت نور ،سمت خوبی ها و نشان داد که یک دست صدا دارد ، آن هم چه صدایی و که گفته چوب خدا صدا ندارد ،دارد به نشانه ی هزاران فریاد الله اکبر که فراتر از هزاران بار غوغای توپ و تانک ها بوده و هست پس دوباره سلام ،امام  و درود ورحمت خدا بر تو .

 

و سلام بر مردان گمنام و بی ادعای انقلاب که هنوز هم بی ادعایند و هنوز هم به پشت میز نشستن عادت ندارند آخر آنها که بر آپولو سوار شده اند و پشت میز شکنجه نشسته اند دیگر با میز نشینی رایطه ی خوبی ندارند و آنها که صدها بار با هر کلمه ی مقاومت ،چک نقدش را همان لحظه خورده اند تا بیاد بیاورند اسم هم رزمانشان را اما امروز هم در مقابل های چک های سفید امضای روزگار قد خم نکردند . با تو هستم آقا عزت ، مرد انقلابی ومبارز نستوه که اگر چند روزی با شما همنشین نبودم نمی فهمیدم معنای مرد بزرگ بودن را و چند روزی که به ظاهر شما مهمان ما بودی اما بعدها فهمیدیم که همه ی ما مهمان مقاومت و ایستادگی مردانی از جنس شما هستیم . درود بر عزت و شرف تو عزت اله مطهری عزیز (عزت شاهی) و اگر چه دوریم از شما اما همواره به یادتان هستیم 

 

                                             

پس نوشت: پیشنهاد بنده خدمت رفقای کتابخوان، مطالعه ی کتاب خاطرات عزت شاهی در این ایام عزیز که به قول حضرت آقا : این کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی است .

و نکته ی جالب این کتاب : کتاب علی رغم حجم بالای آن از اون کتابایی که اگه شروع کردید یه نفس تا انتها می رید پس حساب وقتتون رو هم بکنید و از قضا روایت حادثه گونه و بعضا تاریخی آن بسیار شبیه سریال های جنایی است البته با طعم تلخ شکنجه و درد و حبس تا درک کنیم چقدر خون دلها خورده ایم تا ایران ما ایران شود و پی ببریم عظمت مردانی مثل عزت الله مطهری را حتی از زبان مخوف ترین شکنجه گر ها و روایت هایی از گروهای مبارز آن زمان و شخصیت های مطرح و فعالیتهای آنان و برخی واقعیتها از زیان عزت شاهی با صراحت لهجه ی خاص خودش !

 

پس نوشت 2 : سردار ! دیدی بی تو هرگز با تو آری . ما هم دکان را باز کردیم البته فعلا به امر شما .

 

این پایان قصه نیست ... 

 

یا علی 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۳ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

من اومدم گدا شم    کفتر گنبد طلاشم

دوباره قصه ی ما تکرار شد ، من ،شما، گنبد طلا ،حرم ،سفره ی کرم ،ضریح ،یک آقای کریم ،هزاران گدا

یک دل شکسته ، گوشه ی صحن ،هزاران دست نیاز و دوباره پنجره فولاد و البته تنها به بهانه ی حاجات .

سلام آقا

ما بینوا ،شما ،سلطان

ما که هیچ ،شما رئوف ،انیس النفوس

ما که هیچ ،ضعیف، شما معین الضعفا

ما دردمند،شما درمان

یا انیس النفوس ،یا رفیق، یا علی بن موسی الرضا (علیک آلاف تحیه وثنا )

دوباره امروز زیارتتان کردیم در قاب تصویر سیما اما نه از باب تصویر بلکه بر امواج بلند و وسیع  محبتتان و لطف و کرم شما من که هیچ ، کل مردمان ایران به سمت شما پر کشیدند حتی اگر جسمشان مشهد نیست دلمان ، دلشان و دلم کبوتر شد و باز پر گرفت حوالی گنبد طلای شما آقا ، دانه بده ،آب بده تا در روز شهادت بهانه ای باشد برای دوباره پرواز کردن به سوی نور ،سوی شما ،آقای مهربانی ها و دل هایی که در عجبم که عزادارند مگر شما شهید شده اید؟ ای آن که از همه ی ما زنده تری . ای امام حی ما ، من تو را بیدار می دانم یا علی موسی الرضا (ع) .

و دوباره ......

یادم هست سایه کرمتان .....

 

این پایان قصه ی ما نیست ... 

یا علی

 

 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۲ دی ۹۲ ، ۱۰:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

پابرهنه ها میریم کرببلا ،دیدن حسین، شاه کربلا 

 

با بمب گذاری هایشان، با عملیات انتحاریشان ،با طعنه های خودی هامان ،با تمسخر ها، با نیشخند ها، با زخم راه ها ، بگذار بگویند پابرهنه ها، دیوانه هم هستند و بگویند حسین دیوانه نمی خواهد ،بگذار برخی بگویند مایه ی بی آبرویی دین اند. ما پابرهنه ها میریم کرببلا با عشق وجنون سوی نینوا با نیابت از آقامون رضا ،بگذار بزنند تازیانه بر پابرهنه ها ،ما میریم کرببلا . 

یا حسینمیگیم میریم کربلا   

 

 

 بر سینه زنان با ذکر حسین، ما راهی میشیم بین الحرمین .

سوی کربلا حروله کنان ، ذکر ما میشه صاحب الزمان، غرق خاک وخون مثل شهدا،  با رمز حسینمیریم کرببلا 

پابرهنه ها میریم کرببلا .

 اما چشم ما به سمت مولاست و در مذهب ما مستی آداب ندارد .   

صل الله علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قسمتی از متن به یاد قطعه قدیمی مداحی حاج عبدالرضا هلالی انتخاب و بهانه قرار گرفته بود که ویدئوی این قطعه هم در زیر قسمت آمار بازدید موجود است و البته حرف اصلی در عکس آخر این مطلب است که حرف ها دارد . 

این پایان قصه نیست ...

یا علی 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۲ دی ۹۲ ، ۰۹:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

بسم الله آسمون ،اومد ماه جنون .

باز جمعیم دور هم چند خط روضه بخون 

بسم الله محتشم بنویس از درد و غم

شعری با جوهر اشک اهل حرم 

مجلس عزاش حرم حرم حرم 

روضه خون خداس حرم حرم ،

ذکر عالمین حسین حسین 

غرق شور وشین حسین حسین 

.ماه روضه ی اربابه دل فاطمه بی تابه .

الحمدلله دم حی علی عزا شنوفتم ، الحمدلله که دوباره اجازه دادی بپات بیفتم، الحمدلله که منم یکی از سینه زناتم ، الحمدلله دوباره خیمه ی عزاتو دیدم . الحمدلله .

 

پس سلام بر محرم 

 

این پایان قصه محرم نیست ...

 


,

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۷:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر