به امید روزی که جوانان ما ،برای امتحان دادن مجبور به ورزشکار شدن نشوند.
این پایان قصه نیست ....
(م.بیدار)
,
به امید روزی که جوانان ما ،برای امتحان دادن مجبور به ورزشکار شدن نشوند.
این پایان قصه نیست ....
(م.بیدار)
حال اگر دانشجو دختر باشد گفته می شود: دخترمان فعلا قصد ازدواج ندارد و می خواهد ادامه تحصیل بدهد و شاید بعد هم به تحصیلات تکمیلی فکر کند.که بااین فرض و حساب پشت کنکور ماندن ایشان همان صیغه ی قبلی تکرار شده و سن ازدواج به وضوح مشخص می شود.اکنون با این همه تفاسیر و محاسبات بدون پیش فرض های مالی واجتماعی آیا رواست که صدا و سیمای ما چنان تبلیغ و تشویق به ازدواج کند در حالی که هنوز این داستان در جامعه ی ما ،خانواده ها و حتی جوانان ما حل نشده و با سخت گیری های بعضی از والدین به بحران ازدواج تبدیل شده است.آیا این برخلاف متن صریح قرآن کریم،احادیث و روایات نیست که زمینه ازدواج را فراهم نکنیم و تشویق و ترغیب به ازدواج کنیم و در سریال هایمان از بازیگران خوش چهره به طوری استفده کنیم که گویا تمام جوانان ایرانی اینگونه اند و فقط مشکل زیبایی و آرستگی ظاهری بود که آن را هم حل کردیم و الحمدلله سن ازدواج به زیر 20 سال رسید ه است.آیا تحریک جوانانی که امکان ازدواج در حال حاضررا ندارند، در سریال هایمان جز به فساد کشیدن آنها ،نتیجه ای در بر دارد؟؟ آیا انتخاب یک موسیقی تیتراژ پایانی با شعر های عشقولانه با خواننده ی حساس تر از گل تمام مشکلات مارا حل می کند ؟ این موضوع نشان می دهد یا سران رسانه ی ما اصلا در متن جامعه نیستند یا راهکار را همین می دانند و گهگاهی هم با یک چاشنی وام چند میلیونی توقع دارند همه یک شبه ازدواج کنند.سینمای ما هم که روی سینمای هند را کم کرده و اخیرا بازیگران هندی تمایل زیادی جهت حضور در فیلم های ایرانی پیدا کرده اند .
با ادامه این روند امیدواریم به ترکستان نرویم و این مسیربه جوانان ما درامر خطیر ازدواج کمک کند نه اینکه آنها را درگیر دغدغه های ذهنی نماید.
11-در راستای کمک به اتحادیه اروپا و بحران اقتصادی آن ،طرح هدفمند کردن را لغو و قیمت ها را به حالت قبل برگردانده و تنها از کشور های اروپایی بنزین و مشتقات آن را خریداری می کنیم.
12-از هم اکنون کلیه ی انتخابات ها در کشور در دو مرحله برگزار می شود:1-مرحله اول :انتخابات 2-مرحله دوم :انتخابات مجدد جهت شفاف سازی و رفع شبه تقلب. در صورت نیاز به مرحال بعد هم کشیده شود.
13-در پایان از جامعه ی جهانی به خاطر انقلابی که انجام دادیم عذر خواهی کرده و به خاطر اینکه سی و چند سال وقت این عزیزان را گرفتیم پوزش می طلبیم و از یکی از کشور های انگلیس ،امریکا و فرانسه تقاضای مستعمرگی می کنیم. باشد که بپذیرند.
۱۳ اردیبهشت ۹۰
با همکاری امیر محمد ترابی
در متن زیر اسامی فیلم ها و سریال هایی را مشاهده می کنید که بسیار تصادفی با جزییات دانشگاه ما تشابه داشته اند(اصلا جدی نگیرید)
ورودی های قبل از 84 : مردان آنجلس
آمبولانس درب وروردی دانشگاه :پزشک دهکده
اتوبوس های بنز 302: خوش رکاب
صندوق رفاه دانشجویی: به نام پدر
سرویس های رفت وبرگشت : دور دنیا در 80 روز
سالن امتحانات پایان ترم: خیلی دور،خیلی نزدیک
کارت ورود به جلسه : کلید اسرار
بستن فایل دانشجو: محاکمه در خیابان
دریافت وام از صندوق رفاه: ماموریت غیر ممکن ۱
اساتید علوم پایه : هزاردستان
دروس علوم پایه : مصایب مسیح
نمره 10 : می خواهم زنده بمانم
حذف کردن درس : قهوه تلخ
حضور و غیاب کلاس : رستاخیز مردگان
جدیدالورود ها: من ترانه (مجاز) 15 سال دارم
مشروطی ها : اخراجی ها 1
مشمولان نظام وظیفه : اخراجی ها 2
گشت انتظامات دانشگاه:نان ،عشق،موتور 1000
حساب زبرجد : خون آشام
اساتید پاره وقت: مدعیان بی تاج وتخت
ساعت انتخاب واحد: وقتی همه خواب بودند
سلف سرویس وقت ناهار: مدرسه موش ها
دانشکده علوم انسانی : خوابگاه دختران
دانشکده سما : داستانهای رابینسون کروزوه
از دانشکده برق تا مکانیک :از کرخه تا راین
دفتر فرهنگ اسلامی : ملک سلیمان نبی
معاونت دانشجویی :او یک فرشته بود
دانشکده فنی ،مهندسی : اجاره نشین ها
ملاقات با رییس دانشگاه : ماموریت غیر ممکن 2
دفتر ریاست: آژانس شیشه ای
حراست : (به علت موارد امنیتی از بردن نام فیلم مرعوبیم)
مدیر گروه : مردی برای تمام فصول
جامعه اسلامی دانشجویان : سر به داران
رفتن به کلاس آزمایشگاه و کارگاه: سفر به چزابه
کمیته انضباطی : پسران بد
رقابت اساتید بر سر هیآت علمی شدن: دوئل
دانشجوی مهمان: مهمان مامان
هیات علمی دانشگاه : هیات ژوری
تشکل های دانشجویی : دموکراسی تو روز روشن
این پایان قصه نیست ...
رمان قطار پنجاه و هفت
قطع: رقعی
رسته :انقلاب
تعداد صفحات: 528
ناشر: مرکز آفرینشهای ادبی حوزه هنری – سوره مهر
نویسنده: رضا رئیسی/1339 (فیلمنامهنویس نامآشنای تئاتر و سینما)
قیمت: 8000 تومان
برخلاف همهی کتب مرتبط با قیام مردمی علیه رژیم ستمشاهی از خاطرهنگاریها تا داستانها و رمانهای متعدد که در بیست و دوم بهمن ماه سنه پنجاه و هفت متوقف میشوند؛ اینبار سوار بر قطار پنجاه و هفت به لوکوموتیورانی رضا رئیسی از نگاه جوانی جسور و چپگرا به نام قامت و درگیریهای سیاسیاش، معشوقهاش پارسوا، همراه با دوستانش خیال، الوند، پویش، دینامیت و پارسا و حس انتقامجوییهایش از سال 55 تا سال 59 گذری جذاب میکنیم.
اگر هفده بار بازنویسی این رمان - وسواس شدید یک نویسنده - یک کتابخوان را مجبور به خواندنش نکند حتماً سدشکنی، نوع نگاه جدید و متفاوت آقای رئیسی به انقلاب اسلامی ایران و خلق لحظههای احساسی و رمانتیک همراه با هنر فیلمنامهنویسی، آدمی را وادار به خواندن این کتاب میکند.
شما هم این اثر متفاوت را از دست ندهید.
بریدهای از کتاب
"مرد چشم عسلی برای پارسوآ صندلی میگذارد و اینبار به تخت سینهاش میکوبد.
صندلی پشت سر پارسوآست. مینشیند. صندلی کمی عقب میرود. مردها بنا میکنند به پچپچ کردن و بازهم میزنند زیر خنده. پارسوآ مثل بید میلرزد. در یک آن هزار فکر ناجور و هولناک به سرش میافتد. مردها صدایشان را بالا میبرند. اهانت میکنند و متلک میپرانند.
(بهخاطر شرایط و ضوابط نشریه ادامه این چندخط را در کتاب بخوانید.)
به نام حضرت حق
بالاخره بعد از مدت ها و پس از کلی پیشنهاد و توصیه ،قلم و کاغذ رو رها کردم و سایبری شدم باشد که من هم جزو ارتش سایبری ایران جایی داشته باشم و برای جنگ نرم بیدار باشم.
با رخصت از رفقای اهل قلم ،امید دارم هر از چند گداری ایده ها و مطالب نو و البته حقی را در این کلبه مجازی مطرح کنم و پذیرای نظرات جوانان بیدار این دیار اسلامی باشم .
برای اینکه دوستان هم کمی با گذشته بنده آشنا شوند و اندکی خاطرات گذشته را مرور کنم ،تصمیم گرفتم دست نوشته های نشریه آرمان و سایت جامعه را بر روی وبلاگ بگذارم .که در قسمت آرشیو موجود میشود و هر روز یک مطلب روی صفحه اصلی ظاهر .
باشد که مورد توجه قرارگیرد. این شروع قصه است ....
یا علی مدد
میثم غفرانی