اینجا نوکرخونته ، کجا داریم بریم ؟
حرفم همین کلیپ رضا هلالیه و صدها حرف ...
و سلامی دوباره به شمایی که الان داری این خطوط را می خوانی و در پی آنی که ببینی صاحب این سنگر بعد از چندی دوری چه می خواهد بگوید و چه حرف تازه ای دارد که بگوید ؟حرف خاصی نیست، همچنان سخن دوست خوش تر است ....
و در همین روزها بود که مردی از تبار باران آمد تا بشوید چشم ها را و فرونشاند غبار فراگفته ی دلها را و آمد مردی از جنس خدا ،روح الله تا بگیرد دست دراز شده ی دلهای بیدارشده را به سمت نور ،سمت خوبی ها و نشان داد که یک دست صدا دارد ، آن هم چه صدایی و که گفته چوب خدا صدا ندارد ،دارد به نشانه ی هزاران فریاد الله اکبر که فراتر از هزاران بار غوغای توپ و تانک ها بوده و هست پس دوباره سلام ،امام و درود ورحمت خدا بر تو .
و سلام بر مردان گمنام و بی ادعای انقلاب که هنوز هم بی ادعایند و هنوز هم به پشت میز نشستن عادت ندارند آخر آنها که بر آپولو سوار شده اند و پشت میز شکنجه نشسته اند دیگر با میز نشینی رایطه ی خوبی ندارند و آنها که صدها بار با هر کلمه ی مقاومت ،چک نقدش را همان لحظه خورده اند تا بیاد بیاورند اسم هم رزمانشان را اما امروز هم در مقابل های چک های سفید امضای روزگار قد خم نکردند . با تو هستم آقا عزت ، مرد انقلابی ومبارز نستوه که اگر چند روزی با شما همنشین نبودم نمی فهمیدم معنای مرد بزرگ بودن را و چند روزی که به ظاهر شما مهمان ما بودی اما بعدها فهمیدیم که همه ی ما مهمان مقاومت و ایستادگی مردانی از جنس شما هستیم . درود بر عزت و شرف تو عزت اله مطهری عزیز (عزت شاهی) و اگر چه دوریم از شما اما همواره به یادتان هستیم
پس نوشت: پیشنهاد بنده خدمت رفقای کتابخوان، مطالعه ی کتاب خاطرات عزت شاهی در این ایام عزیز که به قول حضرت آقا : این کتاب تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی است .
و نکته ی جالب این کتاب : کتاب علی رغم حجم بالای آن از اون کتابایی که اگه شروع کردید یه نفس تا انتها می رید پس حساب وقتتون رو هم بکنید و از قضا روایت حادثه گونه و بعضا تاریخی آن بسیار شبیه سریال های جنایی است البته با طعم تلخ شکنجه و درد و حبس تا درک کنیم چقدر خون دلها خورده ایم تا ایران ما ایران شود و پی ببریم عظمت مردانی مثل عزت الله مطهری را حتی از زبان مخوف ترین شکنجه گر ها و روایت هایی از گروهای مبارز آن زمان و شخصیت های مطرح و فعالیتهای آنان و برخی واقعیتها از زیان عزت شاهی با صراحت لهجه ی خاص خودش !
پس نوشت 2 : سردار ! دیدی بی تو هرگز با تو آری . ما هم دکان را باز کردیم البته فعلا به امر شما .
این پایان قصه نیست ...
یا علی