سلام
روزها و روزگار گشت و مناصب،سمت ها ،مسئولیت ها ،عناوین و القاب تشکیلاتی همه از دوش من و ماها برداشته شد اما تنها چیزی که برای ما ماند تجربه ها ،یاد انسان های بد یا شریف با رفتار خیر یا شریر . خلاصه همه چی رنگ فنا گرفت اما آنچه در ذهن ها ماند رفتار خوب و بد من و شما بود و رفاقت ها ،عناد ها ، تضاد و تناقض ها در کنار سازش و همزیستی تشکیلاتی .آخر قصه ما اینکه این همه بازی (خاله بازی ) کردیم تا یه چیز یاد بگیریم :
زندگی صحنه ی زیبای هنرمندی ماست ، هرکسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود ،صحنه پیوسته به جاست .
خرم آن نغمه که مردم بسپارندش به یاد .
و صد البته یاد بگیریم کار مخلصانه برای خدا چقدر سخت چرا که همین القاب و عناوین تصنعی هم حتی نمی گذاشت ،خودت ،خودت باشی .
القصه چندی پیش اتفاقی افتاد که وقتی در ذهن مرور می کردم می دیدم ما چقدر درگیرجزئیات بی اهمیت و یا کم اهمیت کار گروهی بودیم. چندی پیش دوستی که بر سر روابط و اختلاف سلیقه تشکیلاتی و آتش افروزی یک آتش بیار معرکه چندی بود که روابط تیره و تاری داشتیم که حواشی و دغدغه های ذهنی برای طرفین ایجاد کرده بود که بر سر یک بهانه یعنی سینمای ارزشی در موعد و به برکت تشییع شهدای غواص به یک نقطه مشترک رسیدیم و آن فراموشی تمام عداوت ها برای حرکت در مسیر ارزشهای مشترک بود و اما ....
اما ای کاش زودتر از این حرف ها دیدمان به حقیقت باز می شد و زودتر از اینها پا بر روی خواهش های خودمان می گذاشتیم .
و هرچه می کشیم از من است .
باز بلند می گویم ای از همه تشکیلاتی تر توبمان !
و همچنین توجه بفرمایید به این نقد شایسته و قابل تامل سینمای ایران :
منتظر نقد شما هستیم .
این پایان قصه نیست ....
یا علی