بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است



چند کلوم با رفقای خودم و ختم کلوم .

چند کلوم حرف دل که قول میدمفقط هیئتی جماعت میفهمن  البته اگه خودمم هم جزوشون باشم .

تموم شد روزهای شور ومستی. دوباره تمام شد 10 روز دیوانگی و دوباره دلامون رنگ سیاهی گرفت.

یه عده خرده گرفتن چرا چند هفته به محرم میگی محرم داره میاد، رفقا شما بگید حالا چه حالی دارید . به قول مداحا معلوم نیست سال دیگه زنده باشیم و به محرم سال بعد برسیم!

همه چی تموم،عزای حسین برای ما غم و گریه نیست و به قول شاعر، حسین اصلا جنس غمش فرق می کند در عین بلا و مظلومیت ،روشنی آور است و برای ما وسیله جدایی از دنیای آلوده به مادیات و گناه  حتی برای دقایقی،دقایق پر التهاب روضه ی ارباب و اشک بر حسین که بر درد بی درمان ما دواست، دیگران را نمی دانم و  چای روضه هاش که اصلا چای نیست بماند بین خودمان و دقابق پر شور سینه زنی و عرض ادب برای مولایمان و لحظه های پرواز تا بی نهایت پای منبر سخنرانی هایمعرفت آور  و آن لحظه که  بهترین مقاممان  پا منبری شده بود و پیرن سیاه روضه ها که به خدا نماد عشق است نه عزا ،مگه نه ؟ سینه زنا ، روضه خونا ،خادما ،نوکرا ؟ و رزق سینه زن،  که دعای آخر کاره .

و دوباره به عشق پیرن سیاه روضه هات یکسال بغض می کنیم و دندان بر جگر از مصائب بعد از این دهه و زیر لب یا حسینی می گوییم و  دوباره کوچه گرد روضه ها می شویم شاید این بار....


قافله رفت و دل نگرفت نور و جلا ،قافله رفتو مونده دلم غرق بلا ،ارباب خوبم حال دعام با خودته، 

از کفمون رفت . دیدی خدایی نشدیم. مرغ هوایی نشدیم .کرببلایی نشدیم. 

باز هواییم کن ،دار و ندارمو بگیر،کربلاییم کن ،کربلاییم کن

این پایان قصه ی ما و محرم نیست  ... و

 داریم با حسین حسین پیر می شویم      خوشحال از این جوانی از دست داده ایم 

(چند خط شعر بالا از قطعه مداحی مداح اهل بیت جواد مقدم بود )

یا حسین 


,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۹ آبان ۹۲ ، ۲۳:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

فتنه 88

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۵ آبان ۹۲ ، ۱۹:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر




میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۱ آبان ۹۲ ، ۰۰:۳۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۹ آبان ۹۲ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر


دوباره حرمله ها رجز می خوانند !

 

            دوباره باراک اوباما رجز می خواند و هنوز نسل شیعه ی ایرانی را نشناخته است ،آهای حرمله می دانی این روزها ایران برا چه سیاه پوش است ؟ آهای حرمله می دانی امروز برای چه کودکان ایران علی اصغر شده بودند ؟ آهای حرمله می دانی برای چه چندین قرن است حسین حسین می گوییم ؟آهای حرمله می دانی معنی هیهات من الذله را ؟ قطعا نمی دانی و نفهمیدی ،نفهمیدی انقلابمان شمر ها را ذلیلانه بیرون کرد ، ندیدی جنگمان عمر سعد را از سرزمین عراق را به درک واصل کرد ؟ ندیدی که علی اکبرها مان 8 سال جنگیدند تا پیروان حسین زنگ ذلت نبینند ؟ آهای حرمله اینجا دگر کربلا نیست ، دیگر سه شعبه نشانمان نده ،سه شعبه را بر روی میز میگذاری که بگویی گزینه ای روی میز  داری ؟بزن حرمله، اما بدان ایران دیگر یک علی اکبر ندارد، هزاران علی اکبر دارد، بزن حرمله ،اما بدان مثل حسین ،سر بیعت با یزیدی ندارد و بدان ایران که کوفه نیست و اینجا علی امیر است، قلاف کن شمشیر حماقت را کهامروز عمو عباس داریم، آب داریم، ایران هسته ای داریم و یادت باشد که گزینه های ما همان است که رهبرمان فرمود و با حرامزادگان کارنداریم .

و اما عمه زینب ،ام المصائب،مادر صبر، نگران نباش ما همه عباس تو خواهیم شد، بگذار بکوبند حرمت را ،بگذار تخریب کنند ضریحت را ،بگذار ببندند آب را ،بگذار مثل برادرت حسن در بقیع غریب باشی اما آخر یه روز شیعه براش حرم می سازه ،حرم برای اون شه کرم می سازه .بگذار آتش بزنند خیام را، ما عباس تو خواهیم شد و بغض فرو می بریم، اما عمه زینب شما که عادت دارید اینان از نسل همان هایی هستند که درخانه آتش می زنند و پهلو می شکنند ولی همیشه شیعه با خون خود پیروز نخواهد شد، ما منتظریم منتظر منتقم آخرالزمان .

باراک دیگر بچه های رباب تنها و تشنه نیستند و دیگر کربلا تکرار نخواهد شد .

 

 

حسین حسین شعار ماست  شهادت افتخارماست

 

این پایان قصه ی شهادت نیست ....

 

یا حسین

 لینک مطلب در برخی سایت ها

لینک مطلب در گلدون وبلاگی

 

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۷ آبان ۹۲ ، ۱۱:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

 

بسم الله آسمون ،اومد ماه جنون .

باز جمعیم دور هم چند خط روضه بخون 

بسم الله محتشم بنویس از درد و غم

شعری با جوهر اشک اهل حرم 

مجلس عزاش حرم حرم حرم 

روضه خون خداس حرم حرم ،

ذکر عالمین حسین حسین 

غرق شور وشین حسین حسین 

.ماه روضه ی اربابه دل فاطمه بی تابه .

الحمدلله دم حی علی عزا شنوفتم ، الحمدلله که دوباره اجازه دادی بپات بیفتم، الحمدلله که منم یکی از سینه زناتم ، الحمدلله دوباره خیمه ی عزاتو دیدم . الحمدلله .

 

پس سلام بر محرم 

 

این پایان قصه محرم نیست ...

 


,

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۴ آبان ۹۲ ، ۱۷:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بی وفا بارون. جات خالی بود کربلا، بارون

اینجا اصفهان است . بارون می باره .

 ببار بارون، بی وفا بارون، اینجا کربلا نیست . 

بی وفا بارون .ببار که شرمنده ی  بچه های رباب نشوی، 

ببار تا سقا  شرمنده نشه، ببار تا محرم امسال بارونی باشه ، ببار بارون ،این روز ها که به تو احتیاج است.

ببار بارون، داره دیر میشه ، ببار بارون . ببار بارون که چند روز دیگر نوا می  رسه بارون ،بارونه، بارونِ  تیربارون .

زیر بارون گریه می کنیم به یاد سقا ، زیر بارون ما رو می کشه عباس تنها ، 

هر وقت که بارون می باره، دست رو دلم میزاره، سقا رو یادم میاره ،

زیر بارون دل من تو خیمه ی ربابه ،علی علی لای لای.


 بی وفا بارون جات خالی بود کربلا بارون   

       


این پایان قصه ی باران نیست ... 


این متن برگرفته  از شعر مداح اهل بیت محمدرضا بذری بود .




میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۲ آبان ۹۲ ، ۱۳:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام 

والا قصه ی ما از اینجا شروع شد . یعنی قرار بشه . یه قصه در مورد یه واقعه یه سفر که البته نگارنده ی این مطلب شاید قهرمان داستان ما نباشه و شاید هم راوی داستان ، نگارنده یا قهرمان داستان نباشه ،بگذریم .

قصه از اینجا شروع شد که یه روز که تو ماشین در خونه ی آقا سید نشسته بودن و حرف می زدن با سید که یهو سید پرسید راستی تو کربلا نمیای ؟ این رفیق ما هم که از هر ور ولش کنی میره سفر نگذاشت ونه ور داشت گفت چرا که نه ؟سید گفت گذر داری ؟ گفت بله دقیقا الان تو خونمونه .سید گفت خب عالی شد بزار بپرسم و سریع دست به موبایل شد و گفت حاجی یکی هست خارج مجموعه میخواد با ما بیاد جا داریم ؟ حاجی گفت باید ببینم و خبر بدم .خلاصه قضیه موکول شد برای داستان بعدی و این دو رفیق از هم خدافظی کردند و هریک سی خودش رفت .

اما این پایان قصه نبود و پس از چند روز این رفیق رفیق ما ، آقا سید تماس گرفت و گفت : مهندس نشد . آقاجون نمیشه پره و جا نداریم ...! 


این پایان قصه نیست ... 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۰ آبان ۹۲ ، ۲۱:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

عید سعید غدیر خم ،بزرگترین عید شیعیان ، عید بزرگ ولایت بر همه ی شیعیان امیرالمومنین علی (ع) مبارک باد .

                


این پایان قصه ی غدیر نیست ... 


,,,,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۲ آبان ۹۲ ، ۲۲:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر