بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است


سلام

حاج حسین یکتا دس گذاشتی رو دلمون .

یه روزی اومدیم دلو زدیم به دریا و به قولی سایبری شدیم و یکی  شد سردار وادی هیچش کناره نیست .یکی نشان چهاردهمش عوض و حالش نو شد، یکی دنبال حسین غریب وبی کفن کربلا بود یکی شد افسر جوون و یکی معتکف این منزل بود و یکی شد م.بیدار بیدارها  که چی بگن ؟به چه دردی میخوره ؟حالا که چی ؟حاج حسین یکتا تو این وادی دلار و سکه بازی و بازی با سکه ها و بالا و پایین شدن عیار ارزش ها کی دیگه میره سراغ جنگ سایبری ؟خدا خیرت بده حاجی .اگه هم بره میشه حکایت ما که حرف نزنیم راحت تریم و تو میدون مین زیرسوال رفتنا و عمل عمل گفتنا شهید نمی شیم و راحت میریم تو  facebook  یه صفحه باز می کنیم وبا بازدید پیجمون قیافه میگیریم واسه چهار تا سوسول تراز خودمون و کلی هم کلاس داره .شما میگی کار تواین فضا مثل آتیش تو دشت گرفته، خب مگه دیوانه ام ؟ بله. دیوانه ام دیوانه ایم دیوانه اند .دیوانه بچه های شلمچه و دوکوهه و طلاییه و حال و هوای بچه های شب های پشت اروند و شب های عملیات .دیوانه امیرالمومنین اند دیوانه اهل بیتند .حاجی میخوایم  حال وروزمون مثل بچه رزمنده های شب عملیات باشه میخوایم فردا روز عملیات باشه وشناسایی کنیم و معبر بزنیم و  مسیر پیدا کنیم و بچه رزمنده ها رو رد کنیم . اگه حال وحسمون حال رزمنده های شب عملیات نیست ،لااقل دوست داریم که اینجوری باشیم لااقل دیوانه این وادی هستیم یا نه ؟ اگه ذکر رو لبمون نیست . خدا تو قلبمون نیست اگه دلمون صاف نیست ...اگه هزار تا نیت ناخالص داریم یه خالص توش پیدا میشه یا نه ؟میگی یه جمع کوچیک سایبری باید بر عده کثیر غلبه کنن ؟پس چرا از پشت تیر میخوریم ؟پس چرا خود زنی میکنیم ؟ میگی خیلی یار نداریم ؟ اما اونایی که داریم راس یه لشکرن ؟کی از خدا گفتیم ؟کی از امام زمان گفتیم ؟کی از شهدا گفتیم ؟

حاجی راست میگی آخه درگیر بحث و جدل این مسئول و اون مسئولیم که باید ما رو هدایت کنن راه نشون بدن و هموار کنن اما مشغول جدا کردنیم .حاجی شاید یه کم اخلاصمون کمرنگ شده شاید داریم عکس شهدا رو می بینیم وعکس شهدا عمل می کنیم .شاید بحث داغ عملمون با حرفمون یکی نیسته ! حاج حسین یکتا میخوایم سیممون وصل بشه به کربلا به قبه منور و ضریح امیرالمومنین وصل بشه .

حاجی بلند فریاد میزنم میخوایم وصل بشیم .

  و به قول حاج حسین یکتا بچه ها بیایید  یه بار دیگه تو این عرصه که پر از میدون مینه یه کربلا به پا کنیم و رابطمون با خدا اهل بیت امام زمان  و شهدا قوی کنیم  تمام .

اما این پایان قصه نیست ...

 میثم غفرانی

 فایل صوتی حاج حسین یکتا با بچه های سایبری

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۶ اسفند ۹۱ ، ۱۹:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

سلام .تا حالا شده کاری کنی که از اعماق وجودت به خودت افتخار کنی ؟ تا حالا شده کاری کنی که همه بهت

افتخار کنن و بهت بابت اون تبریک بگن وتو نتونی شادیتو پنهان کنی ؟ تا حالا شده کاری کنی که بخوای به همه

بگی و افتخار کنی ؟ تا حالا شده برای یه کاری زحمت بکشی و تو اون کار حتی اسمی از تو نیاد؟ تا

حالا شده به کسی هدیه بدی و اسمتو روش ننویسی ؟تا حالا شده به کسی یه کمک بزرگی بکنی بدون اینکه

یادی ازون کار بکنی ؟تا حالا شده ارزشمندترین چیزتو به راحتی به یه نفر ببخشی بدون اسم و نشونی ؟ تا حالا

شده جونتو در راه آرمانت بدی و هیچ اسمی ازت نباشه و  شاید کوچکترین نشونی هم  ازت پیدا نشه ؟اما من یه

نفر می شناسم اینجوریه .

شهید گمنام سلام.

  این پایان قصه شهادت نیست ...

 

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۰ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بالاخره شماره جدید آرمان هم با همه دردسر ها و شیرینی هایش به چاپ رسید و استرس بیچاره کننده به چاپ رسیدن نشریه از روی دوش من نوعی برداشته شد .شکر خدا که شرمنده برخی بچه ها ی آرمان نشدیم اما و اما ای کاش ... بگذار بگذریم.

بالاخره کار های گروهی وتشکیلاتی دردسر ها و در عین حال شیرینی هایی دارد که آدم رو امیدوار و دلخوش می کند از جمله همین سفر تشکیلاتی تهران که مهدی خلیلی در وبلاگش شرح داده که داستان های شیرینی البته نه زیاد شیرین و همراه با کمی حرکات اکشن هم همراه  بود که به لطف الهی برطرف شد و یه دوره فشرده مترو سواری یاد گرفتیم .اما چه فرصتها و چه پتانسیل ها که هدر نمی رود چه کارها می شود کرد و چه از این دست سفرها که فایده های زیادی دارد می شود رفت اما ...و اما یه نکته دیگه درمورد روند فعالیتهای گروهی و توصیه ای به دوستان علاقمند (در صورت قابل بودن ) در این کارها به نظر ها وانتقاد های سازنده بسیار توجه کنید اما به حرف های صد من یه غاز و ناامید کننده از جمله حجی نمیشه ،ایده آل گرا نباش ،خیلی گنده گنده فکر می کنی و حرفهایی که سراسر شما را به عدم حرکت دعوت می کند توجه نکنید چون بزرگی میگه : بدان هر وقت که خواستی کار جدی  انجام بدی دور وبرت خالی میشه . و همه، همه کاری دارن الا این کار. اگر به خودت وکارت ایمان داری مصصم و جدی ادامه بده و بلایی که به سر بنده در برخی کارهای گروهی آمد دقیقا همین بود که دوستان جدی ترین حرکت ها و با فکر ترین کارها رو زیر سوال می بردند و گاها می خندیدند که  خط خیلی نکات مفید و حیاتی رو در این مجموعه ها کور کردند و باید پاسخگو باشند از جمله کار مطالعه، کتاب و کتابخوانی که در این کار به بازاریاب فلان انتشارات و فلان کتابفروشی متهم می شوی ! طبیعی هم هست که البته ما هم به قول اصفانیها دندمون پهن تر از این حرفا بود و کارمون رو می کردیم  اما و اما چه انگیزه ها که کشته نشد و چه طرح ها که بر زمین نماند که البته برخیرفقای سوپر تشکیلاتیهنوزهم اینتزهای ویژهرا دارن و آثارش هم بر همگان عیان و نتایجش معلوم . و اما من عهد کرده ام قائل به احترام به نظر متقابل دیگران بوده و باشم (ان شاالله )

پس نوشت :

مطلب فوق هیچ اشاره ی مستقیمی به عملکرد شورای مرکزی کنونی و یا شخص خاصی از این شورا ندارد (خدای ناکرده زبونم لال ) .مطلب روند کلی رو بحث کرده است.

ما هیشکی نیستیم قابل توجه برخی دوستان .اگر در جایی تعریفی از خودم کردم بزارین به حساب جوونی و خامی.

 این پایان قصه نیست...

میثم غفرانی (م.بیدار)
۱۷ اسفند ۹۱ ، ۲۰:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

داشتم فکر می کردم چقدر محبت های بین خودمان کم رنگ شده !چقدر رنگ رفاقت ها بی رنگ شده .همه چیز در معادلات پیجیده منافع، آنالیز عددی می شوند و اگر جواب معادله دو سر سود به نفع خودمان بود جواب قابل قبول است و رفاقت پابرجا و گرنه خیر معادله بی جواب  .انگار محبت و مرام و مردونگی مال فیلمای دهه ۴۰ و ۵۰ بوده و در همون دوران دفن شده .انگار من، ما ،شما، آنها ، ایشان دیگر معنی خاصی ندارد و همه ضمایر نقش آنها را بازی میکنند و همه دیگرانند دور از حلقه احترام ،محبت ،مرام ،گذشت ، رفاقت و خویشاوندی و آشنایی و همسایگی ما .کجا رفتند واژه های مخلصیم ،نوکریم تا آخرش ؟و از کجا آمدند واژه های غریب  به من چه .مشکل شماست.و از کجا آمدند رفتار های غریب پرستیژ و کلاس حتی برای رفیقمون،بچه محلمون ،همسایمون و مردممون. یادش  بخیر دست محبت و رفاقت مردممون با هم .یادش بخیر رفقای لحظه های سختی و رنج. یادش بخیر جوانان با اخلاص و اخلاق با صفای کوچه های دلتنگی و یادش بخیر محبت بی دریغ ،گذشت بی دلیل ،کمک بی پرسش و یادش بخیر صفا و معرفت گذشته.

یادش بخیر کوچه های تنگ و باریک قدیم که لااقل موجب نزدیکی و یه سلام و علیک توفیق اجباری بود . یادش بخیر  

این پایان قصه نیست ...


میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۷ اسفند ۹۱ ، ۲۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر