بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دیدار با مرد جنگی» ثبت شده است



                      


و اما اصل قصه ما به اینجا رسید که روند شوخی و طنز  صحبت های حاج حسین به اینجا ختم نشد و با یه تغییر فاز به طور نامحسوس وارد بحث اصلی شدیم .وارد بحثی که سر دراز داشت مدتها بود که من نوعی رو مخصوصا امسال در گیر کرده بود .حاج حسین یه اشاره ای داشت به کلامی از رسول رحمت (ص) که جهاد سیاحت امت من است و یه روایتی شد از سرور عارفانه رزمندگان اون موقع و شهدای الان و اما نکاتی که به صورت تیتر وار اشاره می کنم و در پایان یه نظر شخصی دارم که میگم و امیدوارم دوستان فرهنگ مدار هم نکاتشون رو بگن .

حاج حسین یکتا با سبک خاص خودش وارد جنگ شد و یه تو گوشی محکم به ما زد اما نه از نوع فیزیکی که همراه بود با تلنگر های تاثیر گذار .اون گفت  :

اگر به سبک و سیاق شهدا عمل نکنیم کمیتمون لنگه .

برنامه ای که ریختیم  برای جهاد و خودسازیتون  چیه ؟

سبک و سیره شهدا چیه ؟شهدا نون نیتشون رو خوردن/شهدا راست گفتند امام زمان دوستت داریم  

به میزانی که منقطع بشی وصل میشی /چی کوبیدی زمین اومدی هیات ؟

به خیلی ها می خندیم صبر کن پرده ها بره کنار .هنوز سنگ محک خدا نخورده بمون .

جبهه قرار بی قرارا بود .

تا نظر نکن بمون کار حل نمیشه /یه کاری کنید امام زمان چشش شما رو بگیره .

برید دنبال خوسازی و دنبال عصای رد شدن ازنیل باشین .

چقدر سراغ مرگ رفتین /قبر تو  کجاست ؟

آمده بودند که بروند نیامده بودند که بمانند

رفاقت های الان ما صادقانه نیست /دوستی ها باید صادقانه باشه

خودتون رو وقف هیات کنید /وقف نامه بنویسید

باید به سبک زندگی شهدا جلو بریم /باید ایثار کنیم

تو رو خدا تواین جنگ حزب الهی مشایعه کننده نشیدا !

مراقبه محاسبه  مواخذه /برای اینکه هر سری دلتون رو بتکونید فکر کنید

برای اتصال درست به ولایت فکر کنید /بیایید فاعلیت رو از خودتون بگیرید /اشک بر حسین رو جدی بگیرید

کاررو جدی بگیرین /در خودسازی سناریوی چک شده توسط علما در نظر بگیرین .

واما رفقا حالا بیایم سرغ حکایت خودمون .صحبتهای بالا در واقع یه سیلی محکم بود به کی مهم نیست . برای من که سیلی محکمی بود چون مقایسه می کنم مایی که ادعای کار تو زمینه شهدا داریم ،مایی که ادعای کار فرهنگی داریم، مایی که ادعای کار تشکیلاتی داریم،  کجای کاریم ؟ نکاتی که بعضا در روند فعالیتهای امسال هم غایب بود جایش بسیار خالی . نکاتی که میتونه خیلی از فعالیتهای فرهنگی الان ما رو زیر و رو کنه اما شما نمی دونید چرا پیاده نمیشه ؟ چرا کم لطفی میشه و مصداق جمله یتو رو خدا تواین جنگ ،حزب الهی مشایعه کننده نشیدا  ! میشه و مای بچه شیعه ،بچه مذهبی با کلی ادعا بی تفاوت رد می شیم روی سخنم با خودم و امثال خودمه دوستان با کلاس ناراحت نشن .

و خوشحالم که لااقل خیلی از اهدافی که دنبالش بودیم روشن ومشخص تر شد و دلیل و انگیزه تشکیل کارگروه شهدا و امثال آن در خیلی از جاهای این صحبت ها بیان شد که رفقا پیدا می کنن و توجه می کنن .

 

 لینک دانلود  فایل صوتی صحبتهای حاج حسین یکتا 

البته رفقا زحمت کشیدن فایل صوتی صحبتها رو منتشر کردن .ممنونم اما  انتشار فایل صوتی خام یه کم  فکر کنم کم کاریه  البته به نظر من  . در مورد اینکه ما  یا لااقل من نوعی در این مورد چه کارهایی می تونیم انجام بدیم و تحلیل شخصیم از این صحبتها  هم ان شاالله در فرصت بعدی  بحث خواهیم کرد.

این پایان قصه نیست ...


,,,,
میثم غفرانی (م.بیدار)
۰۶ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

 

                                        

داستان از اینجا شروع شد که حاج حسین یکتا اومد اصفهان و رفقا اطلاع دادن و قسمت شد تا بالاخره در محفلی صمیمی  بعد از نماز مغرب و عشا در جمعی از دوستان فرهنگ مدار ایشون رو از نزدیک ببینیم .

اما اینجای داستان رو یادم رفت در شروع بگم که بنده که دم در مسجد آقانور منتظر یکی از دوستان بودم که دیدم حاج حسین و همراهان دارن میان سمت مسجد و کم کم نزدیک شدن و به ما رسیدن که بنده عرض سلامی کردم و ایشون هم با استقبالی گرم دست ما رو فشردند و نکته جالب نحوه خاص خوش وبش حاجی بود که خودش ما رو در آغوش گرفت و جای شما خالی چنان ضربه محکمی به شانه ما کوبید که هرچی فرمول و نکته و درس قبلش خیر سرمون بعد از کلی ناپرهیزی تو کتابخونه خونده بویم پرید و معنای واقعی افسر جنگ نرم برام تداعی شد و جالب تر اینکه این برخورد اول ما بود و خلاصه رفتیم و وارد مکانی شدیم که قرار بود ایشون صحبت کنه و شکر خدا بساط نماز جماعت رو دوستان را انداخته بودند و به جماعت نماز رو خوندیم و بعد از اون رو صندلی هایی  که تعبیه شده بود نشستیم و پس از قرائت قرآن ،مسئول برنامه یه توضیحاتی داد و بعد  از توضیحاتی در باب صفات و جمالات حاج حسین یکتا  و  درخواست از ایشون برای تبیین موضع و توضیح جهاد فرهنگی و اشاره به دیدارشون با آقا وتوضیحاتی پیرامون آن .

بالاخره حاج حسین رفت و پشت تریبون قرار گرفت و ما که توقع داشتیم الان حاجی بزنه تو خط و خط شکنی کنه  و طوفان را بندازه دیدیم که ایشون داستان رو با به طنز کشاندن توضیحات و وصف صفات ایشون توسط مجری شروع کرد وبه همین دلیل روایتی از نحوه اعزامش به جبهه و خاطرات نحوه دستکاری شناسنامه برای اعزام و مشکلات بعدش داد که کمی هم بدآموزی داشت و توضیحاتی پیرامون اعزام شدنش به جبهه به عنوان امدادگر و نحوه طی کردن دوره آموزشی تا قسمت حساس کاریعنی یادگیری نحوه آمپول زدن وتزریقات بود که گویا ایشون هم درست که چه عرض کنم  فکر کنم اصلا یاد نگرفته بودن  چون بعدش از نحوه تزریق پنی سیلین به یه بنده خدا و همچنین به مجروحی که با تزریق ایشون به هوش آمد و با گفتن ذکری دوباره از هوش رفت توضیحاتی داد که خدا خیرش بده بنده نوعی که در چند وقت اخیر تا این عهد مشعوف و مسرور نشده بودم به طوری که دیگه داشت اشکمون در میومد و تمامی حضار از خنده روده بر شده بودند خلاصه خدا رحم کرد که به همین جا ختم شد و نکته جالب کار همین صفا و صمیمیت و شوخ طبعی و نحوه برخورد طنز ایشون بود که به خیلی ها اثبات می کرد هر چه در این جنگ نرم  عبوس تر و خشک تر و جدی نما تر باشی  افسرتر نمی شی ! اما تا اینجای کار بحث شوخی  و طنز کار بود اما این پایان قصه نبود و فاز دوم کار خیلی اساسی و خلاصه اکشن (هیجانی ) بود که انصافا مطالب بسیار خوب و کاربردی بیان شد که از زبان ایشون بسیار تاثیر گذار بود که من سعی می کنم به طور خلاصه و تیتروار یه سری هاشو بگم که البته فکر کنم به این قسمت مجال نده و در قسمت بعد در خدمتتون هستیم .

 

این پایان قصه نیست ....

میثم غفرانی (م.بیدار)
۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۰:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر