بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

حوض نقاشی روزگار ما

دوشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۱۳ ب.ظ

رفتیم و از اتفاق به لطف تولد دوباره زاینده رود همنشین ترافیک سنگین حاشیه رودخانه بودیم و در همین احوال رانندگان محترم تاکسی سوییچ مبارک را غلاف کرده و مسافر نمی بردند لذا فرد مسافر کش نمای محترمی با وعده ی حرکت در کوچه پس کوچه های انقلاب با هزینه ی بیشتر ما رساند و یک ربع اول فیلم را از دست دادیم و  بالاخره رسیدیم.  

رفتیم و با رفقا نشستیم روی صندلی های در به داغون این روزهای سینما تا خستگی و دل مردگی دیدن فیلم تهران ۱۵۰۰ را در کنیم و تلخی آن را به شیرینی قصه ی حوض نقاشی فراموش . تا آمدیم بفهمیم چه خبر است کمی طول کشید اما یواش یواش فهمیدم که با پدر و مادر به ظاهر معلول ذهنی طرفیم و یه بچه صحیح و سالم .داستان به همین سادگی ها هم نبود داستان پدر و مادری بود که دیوانه وار به فرزندشان عشق می ورزیدند .پدر و مادر در کلام شیرین عقل بودند اما این قصه حکایت هزاران پدر و مادر ایرانی این روزهای کشور ماست که خود می سوزند تا فرزندشان اندکی در رفاه باشد و ضربات تازیانه سخت روزگار بی رحم پول محور ما را تحمل نکند . دلشان خوش است به  خوشی فرزندشان و نظاره شادی او  و این قضاوت ساده اندیشانه است که پدر و مادر حاضر در این فیلم را دیوانه یا هر چیز دیگر بدانیم . در ثانیه هایی از این فیلم باید به احترام سازندگان ایستاد و تشویق کرد به خاطر حس دردمندی  فیلم که به خوبی نشان داده شده  و مصائبی که پدر  و مادر داستان برای دلخوشی و شادمانی فرزند عاقلشان تحمل می کنند مادری که پژمرده می شود از دوری فرزند و پدری که غمگین است از دلخوری فرزندش که خانواده جدیدی انتخاب کرده که با آرزوهای دوران کودکیش می خواند و مسائل و مشکلات پیش روی این  پدر و مادر اعم از اخراج از کار و نامناسب بودن وضعیت پدر برای برخی کارها مثل پیک موتوری و غذا پختن مادر که فقط از کتاب آشپزیش کتلت پختن با محبت را یاد گرفته و پیتزای پر زرق و برق بی عشق این روزها را بلد نیست و شاید دلیل دلخوری همه ما فرزندان امروز این است و اما پدر به هر قیمتی هست مواد پیتزای زندگی را فراهم می کند حتی اگر با موتور گازی قراضه ای باشد و یا تاکسی زرد رنگ مدل پایین و یا دست فروشی در خیابان و یا کارمندی ساده یک اداره و یا کارگری ساده ساختمان و یا با لباس نارنجی رنگ شهرداری .بالاخره پیتزای داستان ما فراهم می شود و کودکان امروز و فردای ما خوشحال و   مادری که با دستان خود و نه دیگری برای کودکش پیتزا درست می کند این بار با عشق و شاید هنوز ما کودکان پر توقع امروز قیمت پیتزاهای فراهم شده ی سفره مان را ندانیم !

تقدیم به همه مادران فداکار و  زحمتکش ایران زمین .

پیشاپیش روز مادر و ولادت مادر سادات و همه ما مبارک باشه .

 این پایان قصه نیست ...

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی