بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

امام ما

دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۳۱ ب.ظ

 

                                   

میخواهم از مردی بنویسم که ندیدمش اما همیشه با دیدن عکس زیبای لب تاقچه خانه مادربزرگم به یاد پدربزرگی می افتادم که او را هم قبل از تولد از دست داده بودم و مهری که از همان قاب عکس و چشمان مهربان و نگاه نافذش می شد حس کرد برای مدتها دلگرمی ام  بود .

می خواهم از مردی بنویسم که ندیدمش اما از قاب جعبه جادویی هم می شد خدایی بودن و در عین حال مردمی بودنش را حس کرد چرا که به همان میزان با او احساس صمیمیت  و یگانگی می کردم .

می خواهم از مردی بنویسم که فقط از قاب تلویزیون خانه مان دیدمش و تنها صدای تاثیر گذارش را از آنجا شنیدم اما در حیرت مردی مانده ام که تاثیر کلامش پس از 24 سال پس از رحلتش هنوز تن انسان را می لرزاند ،هنگامی که می گوید :لا حول و لا قوه الا باالله العلی العظیم ، حس می کنی که این آیه تماما در کلام و رفتار او مصداق دارد و در حیرت می مانی از این دریای یقین .

می خواهم از مردی بنویسم که با سخنانش به من ، به نسل امام ندیده من، درس ایستادگی ،شجاعت ،ایمان و تنها خدا را دیدن داد .

می خواهم از مردی بنویسم که اگر گاهی افتخار  می کنم محب امیرالمومنینم یادی از او همیشه در ذهنم هست چرا که او ایستاد و دین خدا را دلهای ملت ایران احیا کرد .

می خواهم از امامی بنویسم که نسل انقلاب ندیده من ،نسل جنگ ندیده من ،نسل درد نکشیده من ،هنوز با آرمانهای او و یار وفادارش نفس می کشد و او را بیدار و زنده می بیند .همانطوری که با یک نگاه به قاب عکس او می توان این حس را تجربه کرد .

می خواهم از مردی بنویسم که وقتی خانه اش را می دیدی تعجب نمی کردی که چنین مردی، امام محبوب ملت ایران است چرا که مثل مولایش صادقانه ساده زندگی می کرد .

می خواهم از روزی بنویسم که به جماران رفتم و حسینیه پرخاطره اش را دیدم همان که از تلویزیون خانه مان دیده بودم اما بر روی آن صندلی بالای ایوان محل سخنرانی که پارچه سفید کشیده بودند امام را ندیدم و تا چند ساعتی در بغض فرو خورده خود سر کردم  و هنوز باور نداشتم که امام اینجا نیست چرا که والله نفسهایش را در حسینیه جماران می شد حس کرد .

 واما من که امام رو ندیدم خوشا به حال رزمنده هایی که در راه احیای دین خدا و یاد اهل بیت با عشق امام عازم جبهه شدند و خیلی هاشون در موقع شهادت به امام سلام می رسوندند که بگن و عده ات حق بود یا روح الله .

 

و می خواهم بگویم روح الله زنده است چون در دلها یاد او هست و ...

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق .

 یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه

این پایان قصه امام نیست ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی