بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

ما تا آخر ایستاده، بیداریم

بیدارها

بسم الله الرحمن الرحیم

تمام کلام : ای کاش میثم تمار شوم در حفاظت ز امیرم ، دارم بزنید .

این شروع قصه ی تازه ای است و ما تازه سرگردانیم در دیار بیدارها ... و بیداری بهانه ای برای نوشتن از دردها و آرمان ها

و می نویسم به عشق بیدارترین مرد دنیا . فتوکلت علی الله

یادم نرود باید بیدارترین باشم
در معرکه تزویر، هشیارترین باشم
در کشمکش دوران، مقدادعلی پیمان
در قحطی میثم‌ها، تمارترین باشم
هم پنجره مهرم، هم پنجره رحمت
امروز ولی باید دیوارترین باشم
یک سو علم مارق، یک سو کتل قاسط
در فتنه پرچم‌ها، عمارترین باشم
هفتادو دو ملت نه، هفتادو دو پیغمبر
اسلام محمد را معیارترین باشم
در ظهر عطش معذور، غفلت زده مجبور
امروز که مختارم، مختارترین باشم
گفت و نشنیدم من، رفت و نرسیدم من
امروز که می‌خواند، انصارترین باشم

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

آخرین مطالب

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

ما داریم میریم مهمونی ...کربلا ما داریم می آییم .

يكشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۳۲ ب.ظ

 

             

 

السلام علی القتیل العبرات  .

یا امام رضا. ایها الامام الرئوف، دل پر می کشد به سویت و اذن می خواهد تا راهی شوم ،راهی ملجا دیوانگان ، به سمت حرم و اذن می خواهد تا پر بکشد سمت حریم تنها امیر یتیم نواز ، علی علیه السلام و سمت  قتیل العبرات،  ساکن سرزمین کرب و البلا و می رود تا از جانب همه ی محبان بگوید : لا یوم کیومک یا اباعبدالله و یا لیتنا کنا معک با دستان خالی و روی سیاه . می روم تا  دوباره ببینم خانه کریمی که پناه دردمندان است  وبگویم : من آمدم،  تو  دریاب . من آمدم .آقای من ،دنیای من ،الهم الجعل محیای محیای من  و می آیم به سمت تو ،سمت نور ،سمت خوبی ها ،آقای من. این دل رمیده ی من در انتظار حرم یاره و  آرام آرام می آید با اذن الهی و  ویزای یا عباس و مهر خروج  لطف کریم   و مجوز نظام وظیفه ی خون بهای شهیدان  و با ضمانت امام رضا ، گذرنامه ی عشق اهل بیت، تا از مرز عشق و جنون گذر کند  و هنگام وصال بگوید :   صل الله علیک یا ابا عبدالله.

 و چه زیبا می گوید رضا هلالی خودمان

دیوونه کربلاتم، از بچگی مبتلاتم، سینه زن روضه هاتم ،مدیون چشماتم ،وقتی شبا بی قرارم ،سرمو رو تربت میزارم.

همه ی عشق ما ، نذر سینه زنا،  قربون پرچم حرم کربلا . خاطره ی اولین بار نگاه بار به صحن علمدار، دلم رو کرده گرفتار ،دلتنگتم ای یار، من و یه دل هوایی خسته شدم از جدایی . میخوام بشم کربلایی.

نمی گم عاشقم . آخه نالایقم . میدونم آقا جون برات آینه ی دقم.  

 

در پایان از همه ی رفقایی که ندیدمشان و بر گردن ما حق دارند و ما مدیونشان هستیم ،حلالیت می طلبم.

نایب الزیاره هستیم .انشاالله  

 

.این پایان قصه نیست 

 

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی